آسِمـــــان می‌نویســـد...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۰۲
    260
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۵/۱۵
    265
  • ۱۵/۱۱/۱۶
    210
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264
  • ۱۷/۰۴/۲۳
    ...
  • ۱۵/۱۰/۳۰
    287
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
محبوب ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۶/۱۰/۰۴
    291
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۵/۰۷/۳۰
    265
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
  • ۱۶/۰۵/۰۳
    257
  • ۱۶/۰۴/۳۰
    254
  • ۱۷/۰۲/۰۷
    310
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264

276

| دوشنبه, ۱۴ سپتامبر ۲۰۱۵، ۰۷:۴۶ ق.ظ

دوشنبه_23 شهریور

دبروز روز خوبی بود. چون هم رو تو ی کافه جدید دیدیم. خوب بود. جز اون بیس دقیقه ای که منتظرم مونده بود و اوقاتش تلخ شده بود. قبل دیدنش نامه رو بردم آموزشگاهه و 45 تومن از کارتن کشید. با اینکه جون کنده بودم تا از کارت هدیه روز مادرم پول دراورده بودم :| اما خب هم رو دیدیم و کافه و شکلات گلاسه سفارش دادیم که هیچکدوممون نتونستیم بخوریم! بعد اون رفتم از بچه ها فاینال گرفتم. قبل اومدن به خونه رفتم پیش نین تا مانتومو پرو کنم. بعدش زدیم بیرون و کلی درد و دل کرد برام. قرار گذاشتیم امروزم همو ببینیم که فعلن خبری نشده. شب هم طبق معمول با جناب خان دعوامون شد. 

دبروز یه کرم روشن کننده آردن خریدم نه تومن. امروزم ضد آفتاب فاقد چربی راسن. فعلا که راضیم. فقط اون آردنه بو گند میده!

  • ۱۵/۰۹/۱۴

نظرات  (۳)

به وبم سر بزنید
می بینم که حسابی تیچر شدی ، راضی هستی از شاگردات؟ :دی
این دعواها نمک رابطه ست ، گرچه خیلی اعصاب خورد کنه :(
پاسخ:
خدا رو شکر. چششون نزنم. هر چند که ترم تابستون که دیگه تموم شد!
دیگه یه کمی زیادی خوش نمکه رابطمون :پی
رابطتون بدون نمک ایشالا :))
در ادامه ی جوابت به کامنت بالا :))
پاسخ:
مــــــــــــــرسی ^_^ :D

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">