آسِمـــــان می‌نویســـد...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۰۲
    260
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۵/۱۵
    265
  • ۱۵/۱۱/۱۶
    210
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264
  • ۱۷/۰۴/۲۳
    ...
  • ۱۵/۱۰/۳۰
    287
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
محبوب ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۶/۱۰/۰۴
    291
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۵/۰۷/۳۰
    265
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
  • ۱۶/۰۵/۰۳
    257
  • ۱۶/۰۴/۳۰
    254
  • ۱۷/۰۲/۰۷
    310
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264

214

| پنجشنبه, ۲۶ نوامبر ۲۰۱۵، ۰۲:۳۲ ق.ظ

پنجشـــــــــنبه، پـــــــنج آذر

دوشنبه خونه بودم. صب دو ساعتی درس خوندم و بعدظهرم رفتم کتابخونه. فک کنم خوب بود. سه شنبه باز صب یه کَمَکی درس خوندم و بعدظهرشم که کلاس داشتم. یه دختره که قراره اینجا تیچر شه اومد کلاسم آبزرو کرد واس اینکه چیز میز یاد بگیره. آخرش گفت آی اینجوید اِ لات، منم کله تکون دادم به  طرز ضایعی! از همین سه شنبه تصمیم گرفتم دیگه فعلا به چشمم مداد نزنم ببینم مژه هام ریزشش خوب میشه یا نه! سه شنبه هم که تموم شد. چارشنبه شکر خدا خونه بودم و دیگه کلاس نداشتم. هنوز بهم واسه پولم چیزی نگفتن. حالا پولیم نیس! همش کرایه ماشینمه. جلسه ای هزار تومن واسم مونده. یعنی چارده تومن :| هیچی... دیروز صب یه کوچولو درس خوندم و بعدش رفتم آرشگاه خوشگلاسیون کردم. بعد رفتم مسواک بخرم 14 تومن بود o.O نگرفتم و اومدم خونه. بعدظهرم رفتم کتابخونه. غروب اومدم دوش گرفتم بابا هم واسم روغن نارگیل گرفت زدم به موهام. موقع خوابم موهامو گیس کردم که پف نکنه. موهای نازنینی داشتم نمیدونم چرا یهو اینقدر جنسش خراب شد :( یکی دوباره موهامو چند تا گیس میکنم و باعث میشه زیاد پف نکنه. امروز صبم وقت مشاوره داشتم. مشاور مث سگ میموند. یه جوری باهام رفتار میکرد انگار من ابلهم و اون دانای کل. حرف که نمیزد باهام. اصن تحویلمم نمیگرفت! دوس داشتم بزنمش اما موقعیتش جور نشد. بعد از اونجا تاکسی نشستم برم یه فروشگاهی مسواک بگیرم. هم برا خودم گرفتم هم مامان و البته حدود 50 تومن خرید کردم o.O فقط بخاطر دوتا دونه مسواک! بماند که رفتنی تاکسیه کلی فروشگاهه رو رد کرده بود و مجبور شدم پیاده برگردم :|

برگشتنی هم تاکسی نشستم تا یه جایی. مرده ازم پرسید درس میخونی یا کار میکنی؟ گفتم هیچکدوم. گفت عه خانه داری میکنی؟ چه زود خانه دار شدی. منم لبخند زدم. بعد یهو ازم پرسید آقات چیکار میکنه. خندم گرفت گفتم آقام؟ :))) گفت آره. نمیخواستم جواب بدم اما یهو کار جناب خان رو گفتم. مرده بعد از اینکه کلی سوال پرسید و از جیک و پوکم سر در آورد پیادم کرد! داشتم از خنده میترکیدم زنگ زدم جناب خان واسش تعریف کردم. طبق معمول وقتایی که مغازس چیزی نگفت و فقط گفت عه؟ خب! منم هرهر میختدیدم و تعریف میکردم. اما بعدش که اس داد فهمیدم کلی کیف کرده که بعنوان همسرم معرفیش کردم! :)

ایـنــــــم از ایــــــــــــن! ;)

  • ۱۵/۱۱/۲۶

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">