آسِمـــــان می‌نویســـد...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۰۲
    260
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۵/۱۵
    265
  • ۱۵/۱۱/۱۶
    210
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264
  • ۱۷/۰۴/۲۳
    ...
  • ۱۵/۱۰/۳۰
    287
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
محبوب ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۶/۱۰/۰۴
    291
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۵/۰۷/۳۰
    265
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
  • ۱۶/۰۵/۰۳
    257
  • ۱۶/۰۴/۳۰
    254
  • ۱۷/۰۲/۰۷
    310
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264

282

| چهارشنبه, ۱۷ آگوست ۲۰۱۶، ۱۲:۳۴ ق.ظ

در این مدت اتفاقات بسیاری رخ داده و یا در حال رخ دادنه که از مجال و حوصله ثبت خارج بوده. اما در هر حال لازمه که بعضیاشونو بگم. این که مثلا بعد از ماهها دعوا و ندیدن هم بلخره دوشنبه گذشته(هجدهم مرداد) همدیگه رو همون جای خودمون دیدیم و تصمیم گرفتیم بچه بازی رو بذاریم کنار. یعنی من بذارم کنار! همون روز سوغات چند ماه پیشمو با یه کتاب ازش هدیه گرفتم. مورد بعدی اینکه در حال گسترش کارشه و نمیدونیم واقعا چی بشه. فقط امیدوارم که خیر و صلاح درش باشه. کلاسام هم پا بر جاس و پی در پی دنبال کارم. تنها نگرانیم اینه که اگه کار خوبی پیدا کنم و جای دیگه قبول شم چی... امیدوارم خدا اینم به خیر و خوشی رقم بزنه برام. همه رو هم سپردم به خدا. میدونم که همرو خوب خوب با هم مچ میکنه. 

دیروز رفتم سی نما! با خودم :) خیلی خوشم اومد از این حرکت. باز هم تکرار میشه!

  • ۱۶/۰۸/۱۷

نظرات  (۱)

  • خانوم مهندس
  • بیا بنویس دیگه تنبل....
    خداروشکر اوضاع خوب شده :)
    پاسخ:
    نوشتم دیگه :-P

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">