آسِمـــــان می‌نویســـد...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۰۲
    260
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۵/۱۵
    265
  • ۱۵/۱۱/۱۶
    210
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264
  • ۱۷/۰۴/۲۳
    ...
  • ۱۵/۱۰/۳۰
    287
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
محبوب ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۶/۱۰/۰۴
    291
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۵/۰۷/۳۰
    265
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
  • ۱۶/۰۵/۰۳
    257
  • ۱۶/۰۴/۳۰
    254
  • ۱۷/۰۲/۰۷
    310
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264

329

| سه شنبه, ۱۱ آوریل ۲۰۱۷، ۰۹:۱۳ ق.ظ

به این فک کردم که اینجا یه خونه اجاره کنم و بمونم همینجا کار کنم. تدریس کنم. اما بعد این فکر به سرم زد که برم عسلویه. اونجا نمیدونم واسه یه مهندس صفر کیلومتر اونم خانوم کار هست یا نه. اما میرم همونجا. دلم... درست نیست بگم،ولش...

نمیدونم چرا از نظر رابطه عاطفی ای که دارم به پوچی رسیدم. چرا اینطوری شد نمیدونم... یعنی زن و شوهرا هم همینجوری به بن بست میرسن؟ نمیدونم چمه. شاید این روزا بیشتر به این فکر میکنم که انتخابم اشتباه بوده. خودش هم یه چیزایی فهمید. اما دوس ندارم که رابطه و ازدواج مانع رشدم بشه. نمیخوام بشم یه زن خونه دار که همش در حال در جا زدنه... 

  • ۱۷/۰۴/۱۱

نظرات  (۱)

امیدوارم حست مقطعی باشه.
پاسخ:
خودمم همینطور. اما هر چی که میگذره هیچ ...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">