آسِمـــــان می‌نویســـد...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۰۲
    260
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۵/۱۵
    265
  • ۱۵/۱۱/۱۶
    210
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264
  • ۱۷/۰۴/۲۳
    ...
  • ۱۵/۱۰/۳۰
    287
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
محبوب ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۶/۱۰/۰۴
    291
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۵/۰۷/۳۰
    265
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
  • ۱۶/۰۵/۰۳
    257
  • ۱۶/۰۴/۳۰
    254
  • ۱۷/۰۲/۰۷
    310
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264

402

| جمعه, ۱۵ دسامبر ۲۰۱۷، ۱۱:۵۴ ق.ظ

این دفعه دیگه انگار واقعا جدیه... داریم جدی جدی از هم فاصله میگیریم... هر چند روز یکبار یه خبری میگیره و منم یکی در میون جواب میدم...  باید قوی باشم... باید بلخره یجایی تمومش کنم... نه بخاطر مادر پدرم... نه به خاطر حرفای اونا... بخاطر اینکه رویاهامون با هم فرق میکنه... بخاطر اینکه دیدمون به زندگیمون فرق میکنه... بخاطر اینکه هدفامون فرق میکنه...  فقط... حیف از پنج سال عمری که بیهوده رفت...

  • ۱۷/۱۲/۱۵

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">