آسِمـــــان می‌نویســـد...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۰۲
    260
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۵/۱۵
    265
  • ۱۵/۱۱/۱۶
    210
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264
  • ۱۷/۰۴/۲۳
    ...
  • ۱۵/۱۰/۳۰
    287
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
محبوب ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۶/۱۰/۰۴
    291
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۵/۰۷/۳۰
    265
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
  • ۱۶/۰۵/۰۳
    257
  • ۱۶/۰۴/۳۰
    254
  • ۱۷/۰۲/۰۷
    310
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264

۴۱۸

| شنبه, ۱۷ نوامبر ۲۰۱۸، ۱۲:۰۰ ب.ظ

آقا من دوشنبه شب که حالم هم اتفاقا عوض شده بود مجبور شدم از اتاقمون بزنم بیررن و شبرو برای اولین باراتاق خودم بخوابم. روی یه تخت دیگه خوابیدم چون تخت من رو کس دیگه ای داشت وقتی نبودم. خلاصه اون شب با چه عذابیی خوابیدم! تا صب هی سرم و تنم میخارید و من وسط خواب فکر میکردم شپش گرفتم! هیچی دیگه. صب زودی پاشدم رفتم اتاق بچه های خودمون. یه کمی حالم گرفته بودا. اما خب کنار اومدم با این موضوع. خلاصه سه شنبه اومدم رو تخت خودم یه کمی خوابیدم. اما دیگه مالیخولیا راحتم نمیذاشت. خلاصه این شد که چهارشنبه عصری راه افتادم تو داروخونه های این شهر به پیدا کردن محلولی برای پیشگیری از شپش و خلاصه پیداشم کردم. یکی واسه موهام و یکی هم واسه ملافه و بالشم. شب رفتم حموم و اسپری به موهام و بالشم زدم و یکمی با خیال راحت تر خوابیدم. فردا صبحشم که ملافه ها رو آغشته کردم و دیگه احساس مصونیت کردم.

از درس و دانشگاه چی بگم؟ دوشنبه رفتم به کلاس ارشدا معرفی شدم و قرار کلاس رو از هفته آیندش گذاشتیک. قرار شد فرداش واسه دو تا از بچه ها که نمیتونستن بیان کلاسا رو توضیح دادم و شکر خدا خوب بود.

خلاصه که... 

امروز صب رفتیم بازدید. خیلی خسته ام. ظهری اومدیم و سریع ناهار خوردم رفتم پیش استاد و اوج فاجعه اونجا بود که نصف شارژر لپ تاپم رو نبرده بودم. اونم ته تهای باتریم رفتم بدو تو سایت و از یه پسره که اصلا ممیشناختم نصف شارژر قرض کردم و اومدم لپ تاپممو شارژ کردم. خوشم میاد از این اعتماد به نفسم که ندیده و نشناخته رو انداختم به ملت و اونام کارمو راه انداختن.

امروز کلی سبک سری کردیم تو بازدید

اینم بگم که دو شبه میریم خراب بازی و هیچ کسی بهمون محل نمیده.یعنی میدن ولی خب اصلا هیچی نمبشه. خیلی بی عرضه ایم ما

مدرک ارایه مقالمو امروز با استادم دیدیم. بابا هفته پیش واسم پست کرده بود. خواست سی دی رو بده بهم که گفتم نمیخوام. مدرکمم پیشش گذاشتم. میخوام چیکار آخه

اما اومدم یادم افتاد که باید ازش میگرفتم واسه کارام 

وای خیلی خستم. له له

  • ۱۸/۱۱/۱۷

نظرات  (۱)

خوب کردی
شپش تو خوابگاه ها زیاده
تو یه خوابگاه دخترونه توی خوزستان چند وقت پیش سر و صداها کرده بود:/
پاسخ:
خدا رو شکر یکی تاییدم کرد!
داشتم شک میکردم دچار ocd شدم. البته شایدم شدم!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">