731
دیشب یه خواب عجیب غریبی دیدم که تو خود خواب هم حیرت کردم
یه پسره اومده بود دم خونمون گفت اسمم مجیده. داشت وارد جزییات میشد که خیلی وقته ازت خوشم اومده که من محل ندادم اومدم داخل. حالا اون دخترخاله که ازش خوشم نمیاد هم خونه ما بود. رفتم از پنجره نگاه کردم دیدم یه حیوون وحشتناک داره با خودش. شبیه اون حیوونی که وسط جاده چسبیده و بلندش میکنن، اتفاقا کلیپش رو هم تازه دیده بودم. اومد به سمت راه پلمون منم درو از داخل قفل کردم که حیوونه بازش کرد اومد تو. یه میمون چاق زشت بود :| ریشاشم زده بود ته ریش داشت و یه پیژامه راه راه پاش بود. عین آدمای عقب مونده بود. یکم کولی بازی دراورد و رفت دسشویی. یکمی فحش دادم به پسره و شوهر دخترخاله رو صدا کردم بیاد کمکم. پسره گفت من پسرخاله زنداداشتم. گفتم الان زنگ میزنم بهش میگم مادرتو به عذات بشونه. خلاصه گفت من کارم فروش این حیووناس. خب بگو. بیاد اینو ازم میخره. این روش کارمه. که خیلی عصبی شدم. خواهرم اومد باهاش حرف زد و بعد منو صدا کرد. دیدم پسره دراز کشیده زیر پله های ورودی. خواهرم بود یا دخترخالم گفت این تو رو میخواد و به خاطر تو این کارا رو میکنه. هی بهش گفتم نگام کن. اصلا نمیشناختمش اما لحنم شبیه دوست دختر دوست پسرا بود. شک کردم یکی از بچه های دانشگاه باشه. گفتم منو نگاه کن و لبخند زدم تا بتونم قیافشو به خاطر بیارم که نیاوردم. حالا تو همون بین تو فکر این بودم که این که دفعه اول برای به دست آوردن دل من اینجور کولی بازی درمیاره اصلا برای زندگی کردن آدم قابل اعتمادی نیس. چجوری ردش کنم بره. تمام این مدت هم میمونه تو دسشویی بود :|
اون حیوونه!
- ۱۹/۰۶/۱۷