آسِمـــــان می‌نویســـد...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۰۲
    260
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۵/۱۵
    265
  • ۱۵/۱۱/۱۶
    210
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264
  • ۱۷/۰۴/۲۳
    ...
  • ۱۵/۱۰/۳۰
    287
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
محبوب ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۶/۱۰/۰۴
    291
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۵/۰۷/۳۰
    265
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
  • ۱۶/۰۵/۰۳
    257
  • ۱۶/۰۴/۳۰
    254
  • ۱۷/۰۲/۰۷
    310
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264

756

| چهارشنبه, ۱۰ جولای ۲۰۱۹، ۱۰:۲۹ ق.ظ

هر زمان زبان میخونم

یا به آینده و اهداف پیش روم فکر میکنم 

یا حتی وقتی مقاله مینویسم تا رزوممو کاملتر کنم،

یه حس عذاب وجدان شدیدی با فکر کردن به بابا و به خصوص مامانم بهم دست میده

حس خیانت،

فرزند بد بودن،

سنگدل بودن...

بر باد دادن آرزوها

جا خالی دادن...

کاش مامان یه کم متکی به خودش بود

یه کم قوی بود

یه کم با دل و جرات بود و بچه هاشو هم پشتیبانی میکرد

این حسای بد همیشه همراهمه

یه روزی بلخره باید با یه تراپیست حرف بزنم

حتما حتما حتما


  • ۱۹/۰۷/۱۰

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">