آسِمـــــان می‌نویســـد...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۰۲
    260
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۵/۱۵
    265
  • ۱۵/۱۱/۱۶
    210
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264
  • ۱۷/۰۴/۲۳
    ...
  • ۱۵/۱۰/۳۰
    287
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
محبوب ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۶/۱۰/۰۴
    291
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۵/۰۷/۳۰
    265
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
  • ۱۶/۰۵/۰۳
    257
  • ۱۶/۰۴/۳۰
    254
  • ۱۷/۰۲/۰۷
    310
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264

۲۴ مطلب در آذر ۱۳۹۶ ثبت شده است

395

| شنبه, ۹ دسامبر ۲۰۱۷، ۰۲:۱۵ ق.ظ

نین زنگ زد بهم. اومده. امروز میرم میبینمش. آخیش یکمی درد و دل میکنم سبک می‌شم. البته امیدوارم نه از اون درد و دلا که بعدش احساس پشیمانی به آدم دست میده P:

authority, authority and also authority

| پنجشنبه, ۷ دسامبر ۲۰۱۷، ۰۴:۵۶ ب.ظ

Is the only thing that always crosses my mind during my classes!

393

| چهارشنبه, ۶ دسامبر ۲۰۱۷، ۰۱:۴۱ ب.ظ

اوخیش... ۱۱:۱۶ مقاله رو سابمیت کردم. بلافاصله کلی سبک شدم :)‌ خدا کنه اکسپت بشه :)

یخ زدم انگاری...

| چهارشنبه, ۶ دسامبر ۲۰۱۷، ۰۷:۲۱ ق.ظ

چرا اینقدر بهش سرد شدم!


#وسط مقاله نویسی!

391

| سه شنبه, ۵ دسامبر ۲۰۱۷، ۰۳:۴۷ ب.ظ

تا حالا از هر چیزی که بد گفتم مزش رو هم چشیدم بعدش.. از اینکه چجوری با یکی دوست میشن، چجوری با اطلاع داشتن خونوادشون با یکی دوست میمونن، چجوری کات میکنن، چجوری دوباره با یکی دوس میشن، چجوری پسره میاد خواستگاریشون، چجوری خانواده ها مخالفت میکنن، چجوری تو خوابگاه زندگی میکنن، چجوری با قوم خاصی از ایرانیان اصلا حرف میزنن، چجوری زبون اون قوم خاص رو میفهمن، چجوری ارشد میخونن، چجوری مقاله مینویسن، چجوری .... خیلی چیزا!‌ با این سن نه چندان زیادم خیلی چیزای عجیب غریب در نوع خودم تجربه کردم!

390

| سه شنبه, ۵ دسامبر ۲۰۱۷، ۰۱:۵۸ ب.ظ

آخیش داریم از ۳۰۰ دیگه رد میشیم!

نشستم مقاله مینویسم. روی نتایج و این صوبتا موندم. فردا آخرین مهلتشه. استاد گذاشت دیقه نود. باز خیلی آقاس که همه کاراشم خودش کرد بیشتر... ولی خب منم کار کرده بودم قبلا. اما هندسم ارور داد. تقصیر من نبود. وقتم که کم بود. کی تمومش کنم... نشستم یه پارچ نسکافه خوردم بتونم بشینم تا یه حدی تمومش کنم بعد بخوام ایشالا... خدا کنه دیگه زود تموم شه!

*من خیلی انم. احساس خائنا بهم دس داده چن وقته. هستم؟ خدا خیر پیش بیار لطفا!

389

| يكشنبه, ۳ دسامبر ۲۰۱۷، ۰۲:۲۲ ب.ظ

ازدواج خیلی امر پیچیده ایه. از یک طرف برای دخترا خیلی وابسته به سنه. واسه بحث بچه آوریش. از طرفی از این سن باید متعهد بشی به یکی دیگه که اونم گرفتاریهای خودشو داره. فرضا دیگه نمیتونی حتی یه مسافرتم بری برای خودت. همه چیزت رو باید با یک نفر چس احوال هماهنگ کنی و در حالت کلی کسب اجازه کنی. من دلم نمیخواد اجازه زندگی کردنم دست کس دیگه ای باشه. دوس ندارم خب... از طرفی آدم حتی حق تحصیل و مسافرتش رو هم از دست میده. من اگه روزی خواستم ازدواج کنم بی شوخی و بی رو درواسی باید حداقل زیر حق تحصیل-کار-مسافرت رو امضا کنه تا بله بگم. من نباید از حق و حقوق خودم بگذرم!

388

| يكشنبه, ۳ دسامبر ۲۰۱۷، ۰۲:۱۶ ب.ظ

وقتی که استاد پیام داد که به جواب رسید، دلم خواست واسش استیکر رقص و پایکوبی و بوس و بغل بفرستم. اما نوشتم خدا رو شکر و تشکر کردم!

387

| يكشنبه, ۳ دسامبر ۲۰۱۷، ۰۴:۰۶ ق.ظ

میخواهم از این شهر بروم...

این یک هدف من است.

باورم نمی‌شود در آزمون دکترا ثبت نام کرده‌ام.

من میخواهم از این شهر بروم به یک جای خوب تر...

این آرزویم محقق می‌شود.

میخواهم خوشبخت باشم...

386

| شنبه, ۲ دسامبر ۲۰۱۷، ۰۱:۵۷ ق.ظ

دوباره پلک دلم میپرد، نشانه چیست؟؟!