495
گاهی باورم نمیشه بهم زدیم!
- ۴ نظر
- ۲۹ می ۱۸ ، ۰۶:۱۰
ده جواب بده اون لامصبو ببینم هستی یا نه. نیم ساعته با مانتو شلوار از خوابم زدم اینجا نشستم :|
بعضی چیزارم میترسم اینجا بنویسم که یه وقت خدایی نکرده اونکه نباید بخوندش! -ـ-
چت مغزها کی بیدار میشوند؟
دقیقا زمانی که باید مغزم کم کم به خواب بره تازه بندریش میگیره و سرحال میشه و ویر کار کردن و درس خوندن میندازه به جونم. چرا آخه؟
اصلا اینقدر بیدار میشینم ببینم کی خسته میشه ابله!
آیا استفاده کردن از هدایای دوس پسر سابق کار پسندیدهای است؟
آیا اشکالی دارد اگر ساعت قشنگیست هنوز ازش استفاده کنم؟ با اینکه شش ماهی هست که بهش دست نزدهام؟
آیا اصلا باید این چیزها را پس میدادم؟ در صورتی که دوست ندارم او چیزی را به من پس میداد؟
آیا باید چکار میکردم؟
آیا الان ساعت ندارم چه کنم؟ ساعت خوبی بود آخر. دلم میخواد ازش استفاده کنم باز هم!
آیا در کل لاشی بودن بهتر نیست؟
آیا هرچه لاشیتر باشی در زندگی گزینههای بهتری برایت پیش نمیاید؟
آیا الان زوده برای فکر کردن به اینکه در آینده نزدیک کی به طرفم میاید؟
آیا من لاشی شدهام؟
بعله... اومدم خونه و اول از همه مشکل تل.گ.رم خودم و مادر رو حل کردم ^_^
با بابا رفتیم پیاده روی. در واقع میخواستم از اون سوغاتیا که میخوام واس استاد ببرم ببینم خوبه یا نه که بسته بود. خواستم بخوابم تا سحری دیدم خوابم نمیبره. حالا باید جماعتی یاری کنن تا خواب من دوباره تنظیم شه. البته فعلا که میتونم روزه بگیرم وضع همینه.
جونم بگه امروز ظهر بیدار که شدم آماده شدم و راه افتادم. سر اذان مغرب رسیدم خونه. یه راه دور و دراز الکی رو مجبورم بیام. وگرنه مث آدم بیان راهی نیس تا خونه. به هوای اینجا عادت ندارم. بو میده. به هوای اونجا عادت کردم. زود برمیگردم.
حالا فعلا حال نوشتن ندارم. سحری قرمه سبزیه. خیلی وقته غذای درست حسابی نخوردهام. دیشب making friend کردم. لباسم ندارم :|
حالا برم تا بعد
شت! دستم خورد زدم تل.گ.رم دسکتاپو دیلیت کردم. حالا نمیتونم برم توش. همش میگه تو منی ترایز. ترای لیتر. اه. با گوشی هم نمیتونم وصل شم. فردا میرم خونه. اگه بتونم با وایفای وصلش کنم :( خیلی ناراحن شدم