آسِمـــــان می‌نویســـد...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۰۲
    260
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۵/۱۵
    265
  • ۱۵/۱۱/۱۶
    210
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264
  • ۱۷/۰۴/۲۳
    ...
  • ۱۵/۱۰/۳۰
    287
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
محبوب ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۶/۱۰/۰۴
    291
  • ۱۵/۰۷/۳۰
    265
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
  • ۱۶/۰۵/۰۳
    257
  • ۱۶/۰۴/۳۰
    254
  • ۱۷/۰۲/۰۷
    310
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264

1554 سی مارچ

| يكشنبه, ۳۰ مارس ۲۰۲۵، ۱۰:۲۹ ب.ظ

امروز صبح بعد از صبونه رفتم باشگاه. البته عملا ظهر بود. 12:30 رسیدم باشگاه و یه ساعتی ورزش کردم

بعدش رفتم مال و سه تا شلوار و دو تا بلوز از زارا (که از بینشون انتخاب کنم البته) و یه تاپ و یه بلوز دیگه از یه جای دیگه خریدم. یه زیرلیوانی گرم نگه دار هم برای موقشنگ هدیه گرفتم

رفتم دالارما و یه اسپری چندمنظوره و دو تا دونه کنسرو دلمه و یه بسته سه تایی نمکدون خریدم

یه دونه هم ماسک کف پا خریدم. البته هنوز نذاشتمش

بعدش سر راهم رفتم یه چند تا دونه موز و شیر و خوراکی خریدم و اومدم خونه

ناهار لازانیایی که دیروز پختم رو خوردم

بعدش چای با نان موز و نوتلا خوردم. خیر سرم رفتم باشگاه

دوش گرفتم. قسمت جدید پایتخت رو دیدم و لباسامو باز دوباره پوشیدم

دیگه کار خاصی نکردم رسما

یه بسته کوچیک هم پفک خوردم چون هوس کرده بودم

جمعه بلخره کدم جواب داد و بعد از ظهر رفتم پیش استادم ریزالتا رو براش بردم و کلی خوشحال شد

امروزم بهم ایمیل زد که ابسترکتی که برای کنفرانس نوشتی خیلی خوب بود

البته عملا کپی پیست از ریپورتم بود اما خب بازم به هر حال تغییر داده بودم و تیکه تیکه برداشته بودم ازش

خلاصه که این از داستان ما

هنوزم که هنوزه آبریزش دارم و دماغم مث آبشار نیاگاراس

موقشنگ هم همینطور. 

همین دیگه. زیاده عرضی نیست!

1553 - 1404 خود را چگونه گذرانده اید؟

| يكشنبه, ۲۳ مارس ۲۰۲۵، ۱۰:۲۱ ب.ظ

درست از صبح پس از تحویل سال، طوری مریض شدم که تا همین لحظه را به صورت افقی و روی تخت گذراندم :|

 

چهارشنبه بعد از ظهر از دانشگاه اومدم خونه و کلی برنج خیسوندم، خونه رو مرتب کردم و دوش گرفتم 

قرار بود موقشنگ ساعت 7:30 اینا بیاد. درست ساعت 7، وقتی که سشوار کشیدنم تموم شد مسج داد که من یکمی گلوم درد میکنه و نمیدونم با ماسک بیام یا نیام و چه میدونم مریضت نکنم و این حرفا

من هم گفتم اگه مریضی و حال نداری اشکالی نداره نیا

بعد ازونور کلی غذا مونده بود رو دستم. زنگ زدم همخونم که زودتر بیا و دیگه شام مهمون من

خلاصه هفت سینمو چیدم و عکس انداختم ازش. الان یادم افتاد که خودم با هفتسینم عکس ننداختم :| هرچند که خودم لباس نو نپوشیدم. یادم نیست اصلا چی پوشیدم. فک کنم لباس تو خونه ای پوشیدم!

خلاصه دیگه همخونم ساعت 10 اینا اومد. شام سبزی پلو ماهی خوردیم که به شدت خوشمزه شده بود. یعنی با سبزی خشک سبزی پلوی محشری پخته بودم! ماهی ها هم که نگم چقدر مزه دار و خوش عطر و طعم بودن. خلاصه هم شام خوردیم و هم برای ناهار روز بعدمون پک کردیم. و دیگه من موقع تخویل سال بیدار نشدم. چون میخواستم برم دانشگاه. چون که میتینگ داشتم.

پنجشنبه صبح با خونواده حرف زدم و عید تبریک گفتم-چهارشنبه از یه بازارچه کوچولو یه زاموفیلیا خریدم و با بابا تلفنی جرف زدم و عید رو تبریک گفتم پیشاپیش-

بعدش فک کنم زنگ زدم و دنبال بسته ای که به دستم نرسیده بود گشتم. هرچی گفتم به یه اپراتور وصلم کن تا بفهمم چطوری بستم رو پیگیری کنم نکرد که نکرد

خلاصه تهش گفت میخوای پیکاپ کنی که گفتم باشه. بعد اولین آدرسی که داد دیدم 7-8 دیقه پیاده با خونه فاصله داره. گفتم باشه بذار همینجا. تصمیم گرفتم برگشتنی از دانشگاه برم یه سر بزنم ببینم کجاس یا چیه

خلاصه ساعت 10-11 بود رفتم دانشگاه و تا نشستم تو آفیس دماغم مث آبشار نیاگارا شروع کرد به آبریزش

هی دمماغم رو گرفتم

هی رفتم دستشویی

دیدم نه. اوضاع خیته. هیچ علایم دیگه ای نداشتم و فقط آبریزش بود. گفتم شاید آلرژی پیدا کردم! هی گفتم برم خونه بمونم چیکار کنم. چون که به شدت آبریزش بینی داشتم. یعنی خیلی شدید!

دیگه هرطور بود تا ساعت 2:30 موندم و با ماسک رفتم اتاق استادم

بعدش هم دیگه سریع جمع کردم و اومدم خونه

سر راه رفتم همون آدرس نزدیک حونه تا ببینم آیا اصلا وجود حارجی داره یا نه که دیدم بله بسته پستیم اونجا نشسته منتظرم

دیگه خانومه بسته رو تحویلم داد و منم اومدم خونه یه یه ساعتی مشغول پرو کردن لباسا و عکاسی و انتخاب شدم

هنوز حالم خوب بود و شک داشتم که سرما خوردم. میگفتم شاید آلرژی ای چیزیه!

خلاصه که بودیم دیگه. شبش یکمی عدسی مونده بود گرم کردم و فیلم پرژن ورژن رو تماشا کردم و حالم هم گل و بلبل

جمعه پاشدم یکمی سرفه داشتم و همچنان به شدت آبریزش به قوت خودش ادامه داشت

ظهر همخونم صدای سرفه هامو شنید و برام قرص آورد و منم یکی خوردم و پاشدم با مرغی که پخته بودم یه ته چین مرغ بارگذاشتم و میتینگ آنلاینمو با استادم کنسل کردم

اما یه دستی به سر و روی فایلی که داشتم کار میکردم کشیدم و واسش فرستادم

ایشونم فرمودن که بیا یه ابسترکت بنویسیم برای کنفرانس پارسالی. اصلا دوست ندارم دوباره برم اونجا چون اولا که تنهام. دوما هم که سه روز با استادم بودن هیچ حال نمیده :| اه

خلاصه کنم که از جمعه عصر افتادم به تب و لرز و شبش مث سگ لرزیدم به خودم. بدن درد سگی. لرززز. بیخوابی. خیلی شب جهنمی ای بود

با خودم میگفتم تموم میشه این حال؟ شنبه صب پاشدم یه اپسیلون بهتر بودم اما انگاری از جنگ برگشته بودم

اشتهام کور شده بود

دماغم که کیپ و پرررر

بدنم کوفته و داغون

خیلی بد بود

دیگه زورکی یه لقمه نون و عسل خوردم که قرصمو بخورم

و ناهارم عصری یه 2-3 قاشق پلو خوردم و شب یه دوش گرفتم یه کمی روبراه تر شدم

خدا رو شکر امروز خیلی بهتر بود حالم با اینکه سرفه و آبریزش سر جاش بود و هنوز همچنان هی عرق میکنم که نمیدونم بخاطر گرمی اتاقمه یا تبه

البته به گرما عادت ندارم و معمولا دمای اتاقم از بیرون خیلی خنک تره

اما الان میگم بهتر که گرمم شه و عرق کنم تا اینکه سردم شه و سرما بخورم

موقشنگ هم اوضاعش بهتر از من نیس و اونم دقیقا از همین بیماری گرفته

امروز اشتهام بهتر بود و خدا رو شکر دیگه بهتر غذا خوردم

دیگه همین دیگه

فردا احتمالا خونه بمونم ولی سه شنبه میرم دانشگاه.

فعلا همینا! حال ندارم دوباره بخونم و ادیت کنم

دارم فکر میکنم قرص بخورم یا نه. احتمالا بخورم تا راحت بخوابم!

 

پ.ن.: راستی با فری آشتی کردیم. یادم رفت تعریف کنم. اما سه شنبه رفتیم کافه

تو پست بعدی یادم باشه که بگم!

1552 شب سال نو

| چهارشنبه, ۱۹ مارس ۲۰۲۵، ۰۹:۳۵ ق.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۹ مارس ۲۵ ، ۰۹:۳۵

1551 استایل گنگ

| سه شنبه, ۱۱ مارس ۲۰۲۵، ۱۲:۴۷ ب.ظ

دیروز شورتم با دورسم ست بود

امروز با کفشم

خدای استایلم

1550 هار هار

| دوشنبه, ۱۰ مارس ۲۰۲۵، ۰۹:۱۱ ق.ظ

الان داشتم عکسای واتسپمو چک میکردم دیدم "ر" عکس پروفایل دونفری گذاشته

نکبت

رفتم اینستاشو چک کردم و دیدم که بله یه پست گذاشته با کلی عکسای دوتایی و عشقولانه که دوسِت دارم

دختره هم کامنت گذاشته بود که دوست دارم و این حرفا

نمیدونم زن گرفته یا نومزدشه 

ولی از این گردن نگیر بعید بود

اونوقت خاک تو سر من که زورم میاد دست موقشنگو تو پابلیک بگیرم :|
سگ تو روحم اگه دیگه من این موقشنگو قایم کردم

البته سگ تو این تربیت خانوادگی من:|