آسِمـــــان می‌نویســـد...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۰۲
    260
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۵/۱۵
    265
  • ۱۵/۱۱/۱۶
    210
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264
  • ۱۷/۰۴/۲۳
    ...
  • ۱۵/۱۰/۳۰
    287
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
محبوب ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۶/۱۰/۰۴
    291
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۵/۰۷/۳۰
    265
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
  • ۱۶/۰۵/۰۳
    257
  • ۱۶/۰۴/۳۰
    254
  • ۱۷/۰۲/۰۷
    310
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264

1550 هار هار

| دوشنبه, ۱۰ مارس ۲۰۲۵، ۰۹:۱۱ ق.ظ

الان داشتم عکسای واتسپمو چک میکردم دیدم "ر" عکس پروفایل دونفری گذاشته

نکبت

رفتم اینستاشو چک کردم و دیدم که بله یه پست گذاشته با کلی عکسای دوتایی و عشقولانه که دوسِت دارم

دختره هم کامنت گذاشته بود که دوست دارم و این حرفا

نمیدونم زن گرفته یا نومزدشه 

ولی از این گردن نگیر بعید بود

اونوقت خاک تو سر من که زورم میاد دست موقشنگو تو پابلیک بگیرم :|
سگ تو روحم اگه دیگه من این موقشنگو قایم کردم

البته سگ تو این تربیت خانوادگی من:|

1549 لب و کدنویسی و این داستانا

| سه شنبه, ۴ مارس ۲۰۲۵، ۰۱:۱۵ ب.ظ

جمعه استادم گفتش که روی کد نرم افزاره کار کنم تا دیتایی که میخوایم رو خروجی بگیرم

حالا نرم افزاره رو یک بار فقط تو عمرم از دور دیدم

هیچی دیگه دیروز و امروز شروع کردم به رفتن به لب جدید

یعنی لب خانوم کفشدوزک

دیروز بعد از ناهار رفتم یه دو ساعتی نشستم کار کردم اما خیلی خسته بودم اومدم خونه و یه چرتی زدم و بعدش با موقشنگ حرف زدم میگفت الان یکمی قیافت سرحاله صب انگاری به زور از تخت در آورده بودنت

شب سابسکریبشن چت جی پی تی رو خریدم و یه سری عکس از کده آپلود کردم و سوالامو پرسیدم

چرا عکس؟ چون که کامپیوتری که باهاش کار میکنم ویندوزش اکسپیه و هیچ اتصال اینترنتی نداره :)
 

امروز صب تصمیم داشتم 8 اونجا باشم که تا رسیدم شده بود 8:30

کسی تو لب نبود درو واسم واکنه

رفتم آفیس موزمو برداشتم با ظرفمو

یه فرمی باید سابمیت میکردم کردم و برگشتم باز کسی تو لب نبود

خلاصه ساعت 9:40 خانوم کفشدوزک اومد و در رو باز کرد

یکمی بهش غر زدم که یه ساعتی وایسادم

بعد منو تو گروه لبشون عضو کرد و به بچه هاش یه غر ریز زد 

هیچی دیگه

از یه آندرگرد که اومده بود پرسیدم گفتش که 9:30-10 اینا حتما کسی هست اگه بیای

دیگه فردا ساعت 9:30-10 میام ایشالا که در رو واکنن برام

امروز با کمک چت جی پی تی یه سری چیز اضافه کردم به کد اما 6 تا ارور داشتم که رسوندم به 5 تا

مغزم هم هنگ کرد 

نزدیک 12 پاشدم اومدم سر کار

چرا زمانی که به بطالت گذرونده میشه خیلی سریعتر از زمانی که کار میکنی میگذره؟

1548 شنبه ای کاریِ دیگر

| شنبه, ۱ مارس ۲۰۲۵، ۰۲:۳۸ ب.ظ

دیروز عصرکار بودم

بچه ها رفتن رستوران و به خیال خودشون بهم زنگ زدن و من جواب ندادم

الفی واتسپ داده بود که کجایی چرا جواب نمیدی و منم سر کار بودم ندیده بودم

و اینا هم رفتن رستوران و به من حتی نگفتن

حتما چون موقشنگ انگلیسی حرف میزنه زورشون اومده و خوشحال شدن که جواب ندادم

البته بعد از ظهرم بهم زنگ زد که بیا پیاده بریم خونه که گفتم موقشنگ تو راهه و داره میاد دنبالم ولی نگفتم بعدش سر کارم

شاید فکر کردن که با اون بیرونم و جواب نمیدم

به هر حال حس خوبی نگرفتم و احساس کم کم کنار گذاشته شدن بهم دست داد

احتمال زیاد هم همینه و کم کم کمتر بهم میگن

چون که زورشون میاد انگلیسی حرف بزنن

امروز نانی رو تو باشگاه دیدم و اینا رو بهش گفتم

فک نکنن که خرم و نمیفهمم

ولی جدی اگه هم میگفتن که نمیتونستم برم چون سر کار بودم

اما همین که نگفتن برام یه طوری بود. انگاری از خداشون باشه که جواب ندادم

بعدش به الفی گفتم که فردا بریم بیرون؟ حتی بهم نگفت که با بجه ها بیرونه. گفت حالم خوب نیست و فردا نمیتونم :|

بگذریم

دیشب از سر کار اومدم اینقدر خسته بودم که انگار کمرم داشت نصف میشد

یه دلمه کنسروی داشتم گذاشتم سرخ شد و بعدش پفک خوردم و یکمی بیسکوییت پتی بور!

بعدشم داروهامو خوردم و خوابیدم

از وقتی که این اسپری و قرص رو مصرف میکنم خیلی وضعیت دماغم بهتر شده

قبلا همش خون میومد و زخم میشد و خیلی سخت بود نفس کشیدن

اما این 2-3 روز خیلی بهتر شده

دکتر بهم گفته بود سینوزیت داری. میشه ساینی سایتیس به انگلیسی؟

دیروز اومدم به موقشنگ بگم زبونم نچرخید گفتم سینوزیت

دیروز موقشنگ اومد دنبالم و آوردم خونه

گفتم بیا بالا یه چایی بخوریم که گفت نه

منم یه کوچولو ناراحت شدم اما به روی خودم نیاوردم

بعدش هی گفت واااای ناراحت شدی و اینا که نزدیک بود اشکمو دربیاره 

گفتم بابا حان ناراحت نشدم به خدا اوکیه

عوضش رفتیم من برنج و ماست خریدم و اومدم خونه قیمه خوردم و بعدشم که رفتم سر کار

امروز بعد از جیم اومدم سر کار دانشگاهم

قراره عصر با نانی بریم قدم بزنیم اما از الان به غلط کردن افتادم :|

دیگه همین. برم ببنیم چند چندیم. 

 

1547 در راستای مهندس شدن

| چهارشنبه, ۲۶ فوریه ۲۰۲۵، ۰۱:۰۴ ب.ظ

دوشنبه صبح با موقشنگ اومدم دانشگاه

ساعت 8 مراقب امتحان استادم بودم. بعدشم میتینگ داشتیم با دانشجوی آندرگرد که قراره توی پروژه من کمک کنه

بعد از اون رفتم آفیس و یکمی کار کردم. ظهر نوبت دندونپزشکی داشتم و بازم دم و دستگاه گرفتم واسه دندونام. 6 تای دیگه که میشه معادل 2 ماه از عمر ناقابلم

بعد این دکتر دیو...ث قیافه گرفته بود که نیازی نداری و این حرفا

بعد از اونجا برگشتم آفیس و یکمی درس خوندم و ومطالعه کردم و موقشنگ از سر کار اومد دنبالم که برسوندم خونه

وقتی دید منو گفت وای چقدر خسته ای و منم بهش گفتم دارم پریود میشم

بهم گفت بریم برات یه کیکی چیزی بخرم؟

گفتم نهههه.... چرا؟ گفت آخه امروز برات سخت هست به اندازه کافی، یکمی راحتش کنیم

نمیرم من یعنی؟

منم ازش عذرخواهی کردم و گفتم فکت یو شود نو ابوت می این که دم پریود بداخلاق میشم و شنبه فهمیدی و منم نگفتم که بداخلاق نیستم

خلاصه رفتیم و واسم یه تارت بروله خرید و خوردمش و رفتم خونه

خیلی وایب دوس پسر آگاه داد این حرفش و من اشکی شدم

فک کنم شام قیمه خوردم و یکمی لش کردم

 

دیروز همچنان در پروسه تلاش برای پریود شدن بودم. اما یه شیفتی داشتم که به گه کشیده شد بخاطر اینکه ظهر با استادم قرار بود بریم آزمایشگاه همکار و اونم به گه کشیده شد و رفتم ناهار وسطش گفت بیا و باز ناهارمم خواست به گه بکشه که نذاشتم. دیگه بعد از دو ساعت بلخره اون میتینگه انجام شد

بعدش برگشتم آفیس یکمی و ساعت 5 اینا اومدم خونه

سر راهم باقلوا دیدم خریدم. بلوبری و بیسکوییت هم خریدم

رفتم خونه از همشون خوردم به همراه پفک و بستنی با نون کریسپی

شب هم قرص خوردم خوابیدم

 

امروز صب دیگه بلخره رسما پریودم اومد و بازم حالم خوب نبود یکمی. یه قرص دیگم خوردم و صبونه و الانم دانشگاهم در خدمت شما

البته در خدمت اینا

شب کلاس ورزشمونه با موقشنگ و ناهارم نیاوردم. بنابراین میرم خونه و قیمه میخورم ^_^

الان موز همراهمه و بلوبری و بادوم هندی و درختی به همراه باقلوا که دیرتر با چای بخورم

چاکر همگی ^_^

 

راستی یادم رفت اینو بگم. دیروز ایمیل EITم اومد. انجینیر این ترینینگ

توی لینکدین زیر اسمم این عنوانم اضافه کردم. اما به اسمم اضافه نکردم. یکمی خز بود به نظرم

اما اثر دوپامینش کل روز موند برام ^_^

1546 آخر هفته، کار، خرید، برنامه ریزی و غیره

| يكشنبه, ۲۳ فوریه ۲۰۲۵، ۰۶:۳۱ ب.ظ

دیروز شنبه کاری من بود. 

صب میخواستم ورزش کنم که دیدم دم و دستگاه خاصی نیاز نداره و تو خونه انجام دادم. کجدار و مریز. ولی خب انجام دادم. با اینکه خیلی هم سختم شده

بعدش دوش گرفتم و ماهی و پلو گذاشتم واسه ناهار

ساعت 1:30 هم رفتم سر کار تا نزدیکای 6

اومدم خونه کلی خسته و گشنه بودم. یکمی میوه و چیپس خوردم و بعدش موقشنگ اومد دنبالم بریم ماشین لباسشویی ببینیم. آخه ماشین لباسشوییش خراب شده

بعد از اون رفتیم مال نشستیم اسکیت بازی بقیه رو نگاه کردیم و بعدشم رفتیم یه فروشگاه گروسری که تا 11 شب باز بود رو چک کردیم و بعدشم منو آورد خونه

اینقدر گشنم بود که شیر خوردم با گرانولا 

یکمی با خواهرم حرف زدم و خوابیدم

پی ام اس شدید هم هستم و موقشنگ از پشت تلفن فهمیده بود که اخلاقم بده و هی میگفت حس میکنم حالت گرفته است و این حرفا

 

یه مدتیه شبا همش بد میخوابم. نصفه شب بیدار میشم دیگه خوابم نمیبره هی اینور اونور میشم. الان 2-3 شبه که اینطوری شدم. البته گرمم که میشه اینجوری میشم. پنجره رو فک کنم باز نذاشتم دیشب

صب پاشدم صبونه تخم مرغ آب پز خوردم و هرچی منتظر شدم همخونم بیدار نشد. ساعت 10 بود که میکسر (چیه اینا که باهاش شیرموز درست میکنن؟) روشن کردم و پروتئین قاطی شیر کردم ریختم تو ماگم و رفتم باشگاه

باشگاه به شدت نفسم درومد. خیلی نفسگیر بود. اما 70 دقیقه ورزش کردم و بعدش رفتم خرید میوه و سبزیجات و مرغ هم خریدم. رایس کیک که نمیدونم به چه دردی میخوره هم خریدم. شاید برای صبونه بد نباشه. یا حتی میان وعده

نون Sourdough خریدم که تعریفشو شنیده بودم و ظاهرا شکر نداشت الحمدلله!

روم به دیوار بیسکوییت و پفک هم خریدم. یه دفترچه گوگولی خریدم که از این به بعد برای روزهام برنامه ریزی کنم. دیگه چی گرفتم؟ 

آها، یه چیز جالب که یه اپ هست به اسم یوکا فک کنم، دو ساعت خریدام وقت گرفت. چون که با اون اپ بارکد همه چیز رو چک میکردم و بهم میگفت که اون محصول خوبه یا بد. مثلا میخواستم سوسیس اینا بخرم که گفت بده منم گذاشتم سر جاش ^_^

سر راهم یه دوتا ظرف غذای شیشه ای خریدم که هم جمع و جوره تو کیفم و هم اینکه فردا میخوام واسه موقشنگ قیمه بکشم برای ناهارش. امیدوارم رژیم نباشه

اومدم خونه و سریع همون حین که مرغا رو بسته بندی میکردم یه تیکه واسه ناهارم با زعفرون مزه دار کردم و پیاز هم گذاشتم سرخ شه برای قیمه

بعدش تا گوشت سرخ بشه منم ناهارمو مرغ هواپزی خوردم و بعدشم دیگه قیمه بارگذاشتم و دوش گرفتم و الانم اینجا نشستم

فردا صبح زود باید برم دانشگاه و بعدش هم یه جلسه و بعدش هم نوبت دندون دارم. دوباره برمیگردم دانشگاه تا درس و کار انجام بدم

حتما و قطعا برنامه ریزی هم خواهم کرد.

این از این آخر هفته ما!

راستی میخوام بگردم دنبال قرص برای ریزش مو. نمیدونم چی چی بگیرم. اگر کسی چیزی بلده بهم بگه