آسِمـــــان می‌نویســـد...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۰۲
    260
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۵/۱۵
    265
  • ۱۵/۱۱/۱۶
    210
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264
  • ۱۷/۰۴/۲۳
    ...
  • ۱۵/۱۰/۳۰
    287
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
محبوب ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۶/۱۰/۰۴
    291
  • ۱۵/۰۷/۳۰
    265
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
  • ۱۶/۰۵/۰۳
    257
  • ۱۶/۰۴/۳۰
    254
  • ۱۷/۰۲/۰۷
    310
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264

261

| چهارشنبه, ۸ جولای ۲۰۱۵، ۱۲:۱۶ ب.ظ

راستش اصلن احساس رضایت درونی ندارم.

خیلی چیزاس که فکرمو مشغول کرده. یکی این که به ادامه تحصیل کورکورانه مثل کارشناسی که فکر می‌کنم هیچ راضی نمی‌شم. از طرفی هم دلم نمیاد درسمو ول کنم. درسته انتخابم غلط بوده اما 4سال پاش موندم و زحمت کشیدم. بهر حال خودمو جزیی از خانواده این رشته می‌بینم. اما از طرفی هم می‌دونم و آگاهم که .... نمی‌خوام بگم نمی‌تونم، اما پیدا کردن کار تو رشته من سخته. رشته ای کاملن مردانه که من هم می‌دونم نمی‌تونم تحقیرای کارگرای مرد رو تحمل کنم. شاید 1% احتمال بدم که از اون شرکت طراحی بعد از حدود دو ماه باهام تماس بگیرن. اما همه اینا مستلزم اینه که من معلوماتم رو در زمینه رشتم بالا ببرم. که الان هیچه... خب چرا بهم نگفتن زنگ نمی‌زنن آخه؟ :(

خلاصه که به فکر کارهای گرافیکی افتادم. الانم دارم راجع بهش سرچ می‌کنم. نمی‌دونم... می‌خوام یه چیزی پیدا کنم که باهاش دلم بلرزه...

هر قدرم فک کنم که شوهر می‌کنم و وظیفشه شکممو سیر کنه و خرجمو بکشه دلم قرص نمی‌شه. میخوام امنیت شغلی داشته باشم. میخوام واسه آینده دلگرم باشم. می‌خوام وقتی سنم میره بالا از خودم یه حقوقی داشته باشم لااقل... این روزا خیلی زیاد به پیری فکر می‌کنم!

260

| پنجشنبه, ۲ جولای ۲۰۱۵، ۰۸:۴۲ ق.ظ
همین الان این وبلاگ رو ساختم. بیشتر از 1.5 ماهه که ننوشتم. همینم از ترس بلاگفا ساختم. بهترین روزا و خاطراتم رو پروند... 
اینجا رو هم بلد نیستم! باید کم کم یاد بگیرم. الان یه لحظه رفتم به 5 سال پیش... روز اولی که وبلاگ ساخته بودم یه همچین روزایی بود!
خیلی حرفا دارم ...