300
از سه شنبه اومدم خونه. در واقع رفتم تو فرجه. دیروز و امروز هیچی درس نخوندم. درس نخوندنم رو شروع کردم. در واقع از همون سه شنبه که اومدم خونه چه خبر چه خبراش شروع شد و من فهمیدم که کارشو کرده. البته گفتم الکی میگه این حرفارو. اما دیروز ک زنگ زدم بهش گفت که واسطه فرستادن جلو. استرس وجودمو گرفت. یکمی به تیپ و تاپ هم زدیم. یکم اون از من دلخور شد ک چرا ناراحت شدم و یکمم من از اون که چرا به من نگفته پا پیش گذاشته... خلاصه که امروز من هم قدمی برداشتم و ایشون بسی شاد گشتند. نمیدونم خیر و صلاحمون در چی هست...
- ۰ نظر
- ۲۹ دسامبر ۱۶ ، ۰۶:۰۰