TO Me, پنجشنبه، 5 دی ۹۸
- ۰ نظر
- ۲۶ دسامبر ۱۹ ، ۱۰:۰۱
خیلی خستم
این تستای کوفتی رو که میزنم از یه طرف نمره پایینم، از طرف دیگه آنالیزشون عمرمو تموم میکنه. واقعا کار جانفرساییه
امروز بلخره به همه تردیدهام پشت کردم و اولین جلسه لیزرم رو انجام دادم. با چشمانی کاملا بسته، بدون پرسیدن نام دستگاه و شدت تابش و هر کوفت دیگه ای، بله لیزر رو شروع کردم و امیدوارم که خیر بوده باشه
البته وقتی وارد مطب شدم به شدت وسوسه شدم که به جاهای دیگه هم اشعه لیزر رو بتابونم، اما شرم و حیا مانع شد و به همون میزانی که با خودم توافق کرده بودم اکتفا کردم فعلا بره پی کارش
صب وقتی هنوز هوا تاریک بود، نمیدونم 5 بود یا 4، با صدای گوشخراش ساعت مامان از خواب بیدار شدم. از همون موقع سرم سنگینه تا به الان :| نمیفهمم وقتی بیدار نمیشه چرا زنگ میذاره لعنتی رو. شاید بیشتر از نیم ساعت زنگ زد ساعت لعنتیش. منم فقط پاشدم در اتاقمو بستم. ولی باز صدای نحس زنگ میومد تو. سعی کردم روش تمرکز نکنم و بخوابم.
اول خواستم برم زنگشو خاموش کنم اما بعدش گفتم بذار اینقدر بزنه تا بترکه. منم گرفتم خوابیدم
ولی سرم و گوشام عجیب پره. هی مولتی ویتامین خوردم. هی شیر و خرما، هی نون و مربا، بلکه از اون حالتهای افت فشار باشه، اما هنوز بهتر نشدم :(