1539 بلک فرایدی 2024 + گالا
از نمیدونم چندشنبه هر روز رفتم باشگاه
یه روز در میون وزنه-هوازی میرم
حس میکنم پهلوهام چاق شده و شیکمم گنده شده
دیگه با حقیقت کنار اومدم و شروع کردم به ورزش
امیدوارم وقتی میام ایران هم بتونم همین روند ورزش کردنمو ادامه بدم.
دیشب رفتیم مهمونی پایان سال سر کار موقشنگ
البته بعد از دو هفته همو دیدیم و من به شدت دیسکانکت شده بودم و اصلا نه میتونستم حرف بزنم خیلی نه میتونستم ابراز کنم خودمو
خیلی عجیب بود. موقشنگم هر دیقه بهم میگفت خجالت میکشی؟ و از این حرفا
خلاصه که دیروز صب رفتم باشگاه. دویدم و شکم کار کردم
بعدش اومدم خونه و ناهار یه کوچولو از سوپی که تو فریزر بود گرم کردم.
رفتم دوش گرفتم و اومدم ناخنامو سوهان زدم و لاک زدم و موهامو سشوار زدم و اتو و بعدش کرلی کردم
بعد آرایش کردم
که خودم راضی بودم
یه رژ خریدم دقیقا رنگ لاک-گردنبند-دستبندم. قرمز یاقوتی مثلا. خیلی بهتر از سرررررخ بهم میومد. وقتی رژ سرخ میزنم خیلی زشت و بی کلاس میشم. اما با رژ قرمز اناری-یاقوتی یه کم باکلاس تر میشم :)))
دیگه ساعت 5 موقشنگ اومد و رفتیم اون تالاری که مراسم بود و البته برای من فضا خیلی غریب بود و من به شدت رفته بودم تو خودم و کم حرف بودم.
رفتیم سر میز نشستیم و اولش رفتیم یه عکس دوتایی انداختیم
عکس با فاصله بود
وقتی برگشتیم سر میز سریع سریع رفتیم شام
بعدش یه گروه سیرک اومد و حرکات اکروبات انجام دادن و بعدش هم قرعه کشی جوایز بود که ما هیچی نبردیم. جوایزشونم حسابی نفیس بود. مثلا از ۲۰ هزار تا بود تا دوهزار کمک هزینه سفر و کلی هدایای ارزنده نقدی وغیر نقدی دیگر!
دسر خوردیم و رقصیدیم که خیلی عجیب و غریب بود. دفعه اولی بود که با هم میرقصیدیم و هیچکدوممون هم نمیدونستیم چیکار کنیم و خیلی خنده دار بود. من رقص ایرانی با آهنگ اسپانیایی قاطی کرده بودم و یه شلن شوربایی شده بود. ولی خوب بود خوش گذشت در کل!
اون وسطا به اصرار موقشنگ رفتیم یه بار دیگه هم عکس گرفتیم چون تو عکس قبلی با فاصله وایساده بودیم و من سربه سرش میذاشتم که عه عه فاصله رو رعایت کن همکارا نفهمن و این حرفا که گفت اصلا باید بریم سکی دیگه بگیریم. هربارم یه نیم ساعتی تو صف میموندیما!
بلک فرایدی
که باشه روز قبلش، جممعه میتینگ داشتم. گذاشتمش صبح ساعت 1۰ که بتوینم برم به خریدام برسم
بعدش بدو بدو رفتم باشگاه و سپس هم بدو بدو خونه
دم در همزمان با راننده پست رسیدم و ایشون رو خفت کردم و بسته ام رو گرفتم و بسی خرسند شدم
سریع اومدم لباسا رو پوشیدم که شلوار گنده بود خیلی
تاپ هم رنگش اشتباه بود
جفتشو چپوندم تو کیفم که ببرم تعویض کنم!
دوش گرفتم و با الفی رفتیم خرید
ساعت 1 اینا راه افتادیم
اول رفتیم کاسکو و هات داگ ناهار زدیم بر بدن. من یه بسته خمیر دندون سوغاتی خریدم!
ساعت دو رسیدیم به مال و شروع کردیم به خرید
خیلی خرید نکردم. فقط کارام شامل:
تعویض کفش فنقل خان
خرید کتونی خودم
تیشرت لی وایز برای مامان
تی شرت ورزشی برای داداش و همسر خواهر
اسباب بازی DIY آشپزخونه
شال گردن
و شب هم تعویض شلوار ظهرم بود
این از بلک فرایدی... امروز هم که دوشنبه باشه صبح ساعت هفت با موقشنگ رفتم آفیس
براش یه تخم مرغ و یه ماست میوه ای گذاشتم که متاسفانه تو تاریکی ندیده بود و همونجور موند تو ماشینش
عصری اومد دنبالم و برام چمدون آورد. اومدیم خونه خریدای انلاینمو بردیم پست تحویل دادیم.
بعدش رفتیم همون مال کنار پست و همینجوری چرخیدیم. من یه پاک کن آدم فضایی برای جوجه و یکی هم فیل برای زن داداشم خریدم. یه بسته چسب پنج سانت گرفتم وسایلا رو رپ کنم و همینجور چرخیدیم توی مال تا ساعت نه
بعدش گیر داد که باید برات خوراکی بخرم و از کی اف سی چهار تا تیکه مرغ گرفتم. نشستم سه تا تیکشو خوردم و بعدش اومدیم خونه. واقعا یه وفتا حس میکنم با بابام رفتم بیرون، این کاراش خیلی بانمکه. عین باباها اصرار که گشنته و باید یه چی برات بخرم و این حرفت :)))
ولی تازه امروز تونستیم یکمی همو ببینیم و از دلتنگیمون کم کنیم، چون شنبه نگران بود مریض باشه هنوز
امروز صب یه کم شیر سرد و دارچین برده بودم افیس که تا ظهر یه دلپیچه بدی گرفتم و ناچار شدم برم دستشویی
خیلی اوضاع بدی بود. اومدیم خونه مستقیم رفتم حموم...
خیلی خسته ام
برم بخوابم که فردا روز دیگریست🏃🏻♀️
- ۰ نظر
- ۰۲ دسامبر ۲۴ ، ۰۰:۵۹