آسِمـــــان می‌نویســـد...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۰۲
    260
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۵/۱۵
    265
  • ۱۵/۱۱/۱۶
    210
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264
  • ۱۷/۰۴/۲۳
    ...
  • ۱۵/۱۰/۳۰
    287
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
محبوب ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۶/۱۰/۰۴
    291
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۵/۰۷/۳۰
    265
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
  • ۱۶/۰۵/۰۳
    257
  • ۱۶/۰۴/۳۰
    254
  • ۱۷/۰۲/۰۷
    310
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264

246

| يكشنبه, ۲۴ آوریل ۲۰۱۶، ۰۱:۲۴ ب.ظ

اردیبهشت رو خیلی دوس دارم.اما امسال واقعا اصلا نمیفهمم کی فروردین بود و کی اردیبهشت شد.میترسم برگا همه سبز پر رنگ شن و من هنوز از کمرنگیشون لذتی نبرده باشم.هرچند یه خورده برنامه های ریز واسه بعد کنکور دارم.اما خب... کشکه....

دیشب کرم روشن کننده زدم.تصمیم دارم این لکای لعنتی رو از بین ببرم.اگه انگشتای عزیز بذارن وهی نرن سمت صورت.صب هشت و نیم پاشدم اماتا برم کتابخونه نه و نیم بود و تا شروع کردم یه ربع به ده. خلاصه سه ساعت سیال خوندم و بعدش یه دو ساعتی ترمو اما بعدش که اومدم خونه چیزی دستگیرم نشد.یعنی دیگه نخوندم. با خودم یه شیر برده بودم با چندتادونه بیسکوییت مادر.لامصب چقدرم گشنم شد.فک نمیکردم اینقدر بیسکوییت کم توی اون ظرفه جا شه. کتابخونم که میرم بخاطر جیش مایعات نمیخورم. نمیدونم چرا تو کتابخونه مایعات مستقیم میرن توی مثانه م. یعنی اصلا توی معده توقف نمیکنن. جل الخالق!!! مامان اینا هم رفته بودن بیمارستان دنبال مادربزرگ نزدیک سه زنگ زد که غذا حاضره؟ گفتم هه فک کردم زنگ زدی بیا ناهار.غذا رو آماده کن تا بیام. دیگه منم نیم ساعت بعدش رفتم خونه که خواهرا مادرشونو برده بودن حموم و پلو هم حاضر بود.منم جلدی پریدم دستشویی حیاط و وضو هم گرفتم و نماز هم خوندم و سپس برای سومین روز متوالی قیمه رو گرم کردم تا بریزم روی پلو :) خلاصه یکم اینور یکم اونور، یه تماس نخودی هم با جناب خان داشتم و یکم حرف زدیم.دوتا دونه تست زدم و لباس جمع کردم رفتم باشگاه. تمرینات رو به نحو احسن انجام داده و راهی خانه و حمام شدم و پس از گرفتن دوش بازم یللی تللی و زن برادر آمد و منم باز پیشه علافی رو در پیش گرفتم و یکم قرصای مادربزرگ رو سرو سامون دادم. یکمم آلوبالوهای فریزری خوردیم.بعدش شام یخچال تکونی کردیم.هرچی قرار بود بریزیم دور ریختیم رو میز.خوردیم و هر چی که موند رو انداختیم دور. داداشه بهم میگفت بیا نوشابه بخور هرچی گفتم نه با کلی اصرار یه نصف استکان خوردم.بعد موقع جمع کردن میز گفت بیا این نوشابه رو هم بریز دور ^_^ هه هه خلاصه که یکم اینور یکم اونور وقت خواب رسیده. یه لیوان شیرمو گذاشتم تا بصورت آیزنتروپیک و بازگشت ناپذیر هم دما با محیط  شه تا تاریخش نگشته.الانم جناب خان اس زده...

از اسم جناب خان خوشم نمیاد.ولی نمیدونم اینجا چی بنویسم اسمشو! 

اووخ شیره سرد بود هنوز چقدرم دندونام درد میکنن. ازون دردای سنستیو شدگی.تاره یکمشم ریخت توی یقه م رفت توی بلوزم-_-. اه چقدرم بده. خدایا به من این شجاعت رو بده که هنوز که وضع دندونام وخیم نشده تعمیرشون کنم!:((

  • ۱۶/۰۴/۲۴

نظرات  (۱)

صورت شما لکه داره ؟ من هم لکه داره رفتم دکتر گفت این ارثی هیچ راهی نداره / یک مقداری هم دارو بهم داد
پاسخ:
جای جوشه. ایشالا درست میشه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">