258
خب ار سه شنبه دیگه ننوشتم. الان جمعه س اما تا جایی که یادم بیاد مینویسم!
فک کنم قاطی پاطی بنویسم! خب دیروز صب کنکور دادم. خیلی دلم سوخت. چون الان لب مرزم. البته با فرض اینکه همه جوابام درس باشه. اگه سه چهارتا سوال میزدم قشنگ یه رتبه زیر دوهزار میاوردم. هنوز امیدم به خداس البته...
پریشب موقع خواب گوشیمو چهاز بار زنگ گذاشتم. 5:15، 5:24، 5:25 و 5:30. البته 5:10 بیدار شدم و کاملا هوشیار آلارما رو آف کردم. آخرشم 5:20 گِتاپ کردم و به ع ز زدم که گفت با دوستش میره و به س اس دادم که زودتر آماده میشم. دیگه تندی پریدم دسشویی و دست و رومو شستم و نمازمم خوندم و اومدم اتاقم و یه نیمه آماده شدم رفتم صبونه و پنج مین به شش دیگه حاضر بودم. خلاصه که 7 رسیدم حوزه و چون مثل یه فسیل تنها بودم یه چرخی زدم سمت دانشکده خودمون و یکم واستادم نگاهش کردم و رفتم گوشیمو تحویل دادم و وارد حوزم شدم. دیگه تا 11:05 هم نشستم سر جلسه و بعدش هم که تو یونی یکم زیر درختا نشستیم و اومدیم خونه. بعد ظهر کلی خوابیدم و کازِنم اومد و باقلوا آورد و با چایی خوردیم. غروب با مامان افطاری خوردیم و ده رفتیم بیرون. نون و کباب زدیم و رفتیم پارک و تاب خوردیم و دوازده اومدیم خونه. امیدوارم که رتبم خوب شه... دعام کنین
- ۱۶/۰۵/۰۶
آقا کازن دقیقا کیه؟ تو یه پستم بود فکر کردم من اشتباه خوندم.