آسِمـــــان می‌نویســـد...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۰۲
    260
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۵/۱۵
    265
  • ۱۵/۱۱/۱۶
    210
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264
  • ۱۷/۰۴/۲۳
    ...
  • ۱۵/۱۰/۳۰
    287
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
محبوب ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۶/۱۰/۰۴
    291
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۵/۰۷/۳۰
    265
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
  • ۱۶/۰۵/۰۳
    257
  • ۱۶/۰۴/۳۰
    254
  • ۱۷/۰۲/۰۷
    310
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264

311

| چهارشنبه, ۸ فوریه ۲۰۱۷، ۰۳:۳۷ ب.ظ

میدونستم خیلی خوشبختم! 

امروز مامان ازم پرسید اون پسره هنوز بهت زنگ میزنه؟ گفتم چطور؟ گفت یعنی دنبال کار هست؟ گفتم آره. گفته بدون تو زنده نمیمونم. گفتم گفته یا تو یا هیچکس.گفته بدون تو نمیتونم... گفتم آره دنبالش هس. گفت من که نگفتم تورو بهش نمیدم. گفتم کار پیدا کنه میدم.تو رابطتو باهاش حفظ کن. اینجوری بهتره. اونم شل نمیگیره.الان سنی نداره دنبال کار باشه. گفت باباتم گفته دنبالش هستن... راس میگه.خوشی دویید زیر پوستم.سر میز شام بودم. لپمو گاز گرفتم.تا چندین دیقه همینجور خون میومد. اما برای من طعم عسل بود...

  • ۱۷/۰۲/۰۸

نظرات  (۱)

  • خانوم مهندس
  • خداروشکر :))))
    پاسخ:
    بازم امیدمون ب خداس. تا ببینیم چی میشه...

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">