پنجشنبه، ۲۳ شهریور نود و شش
| شنبه, ۱۶ سپتامبر ۲۰۱۷، ۰۳:۱۷ ب.ظ
سه شنبه گفت فردا همو ببینیم. گفتم نمیتونم. اگه میخوای بذار واسه پنجشنبه بعد کلاسم. گفت چارتایی بریم. گفتم هر کاری میکنی بکن. خلاصه پنجشنبه روز خاطره انگیزی ساختیم. ناهار رفتیم یه رستوران شیک و کباب زدیم بر بدن. بعدش کلی چرخ چرخ کردیم و وقت گذرونیم تا جایی که مد نظرمون بود باز شه و بریم بازی. البته که برنامه ریزی نداشتیم و همش کجا بریم و چیکارکنیم بود. ولی به ما دو تا که تا حالا اینجور با هم تفریح نکرده بودیم خیلی خوش گذشت. یه جورایی تو خلسه رفته بودیم. شب هم ساعت فک کنم ده گذشته بود که رسیدیم خونه. روزهیجان انگیزی بود. یعتی لیاقتشو داره که با بیشترین جزییات ثبت بشه!
ـ۹۶/۱۰/۴ـ که نشد...
- ۱۷/۰۹/۱۶