443
| پنجشنبه, ۱ فوریه ۲۰۱۸، ۰۱:۰۸ ق.ظ
دوشنبه؟ هیچی الکی ولچرخی. سه شنبه هم خیلی یادم نیس. بعد از آموزشگاه رفتیم با سین بیرون که اونم اینقدر مارک لباس و کفشش رو تو چشمم فرو کرد. نمیدونم این بشر چرا اینجوررررری شده آخه! بسم الله!
دیروز زنگ زدم اوستا که جواب نداد. فدای سرم. دیگه هم هیچی ندارم که بخونم. امروز اما صبح نم نم دل انگیزی بود. مجبور بودم ۸ بیدار شم و به کلاس بروم. اما شاگردا سر وقت نیومدن و خوابم حروم شد. بنابراین گفتم روزایی که بعداز ظهریم زودتر بیان. چه کاریه خب الکی از خوابم بزنم!
خلاصه که ۲۵ دیقه ای نگهشون داشتم و تا جی بهشون یاد دادم. خوابم میاد. دلم میخواس برم تو تختم و بخوابم. هر چند تختم فنراش میره تو کتف آدم :|
خولاصه الان نمیدانم چه کنم. باید یه مقاله ای چیزی پیدا کنم. هیچی تو دست و بالم نیس.
امضا: خوابالو
- ۱۸/۰۲/۰۱