629
| سه شنبه, ۲۶ مارس ۲۰۱۹، ۰۲:۲۴ ب.ظ
نشسته بودم منتظر تا برنج یکمی گرم شه تا با سیب زمینیام بخورم دیدم صدا زنگ گوشیم میاد
دویدم اتاق دیدم ف هست، دوست دوران ارشد
گوشی رو برداشتم دیدم صداش داغونه
نشون به اون نشون که کل یک ساعت و هفده دقیقهای که حرف میزد فقط زاااار زد
خدایا این بچه داشت زندگیشو میکرد چی به روزش اومد؟
این چه ازدواجی بود؟
خوش و خرم بود
الان بیا ببین
بدتر از همه من که نمیتونم دلداری بدم و همدلی بلد نیستم
سعی کردم آرومش کنم
امیدوارم اتفاقای خوب براش بیفته
دلم خیلی سوخت
- ۱۹/۰۳/۲۶