آسِمـــــان می‌نویســـد...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۰۲
    260
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۵/۱۵
    265
  • ۱۵/۱۱/۱۶
    210
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264
  • ۱۷/۰۴/۲۳
    ...
  • ۱۵/۱۰/۳۰
    287
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
محبوب ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۶/۱۰/۰۴
    291
  • ۱۵/۰۷/۳۰
    265
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
  • ۱۶/۰۵/۰۳
    257
  • ۱۶/۰۴/۳۰
    254
  • ۱۷/۰۲/۰۷
    310
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264

803

| يكشنبه, ۳ نوامبر ۲۰۱۹، ۰۱:۲۸ ق.ظ

جمعه ناهار ال و مامانش مهمون ما بودن. شب قبل دسر درست کردم و جمعه هم تا ظهر یه کیکی پختم. همسر برادر اولش گفت نمیام اما اومد. مامان حالش خیلی جالب نیست. یعنی تازه فهمیدیم تیروییدشه و در حال آزمایش و ایناست. امیدواریم که با قرص خوردنش تیرووید به حال عادی برگرده و خلق و خوش هم بهتر بشه. چون خیلی روی روحیاتش تاثیر گذاشته

کل بعد از ظهر جمعمون در اتاق من گذشت. عصری رفتن پیش فامیلاشون و شب هم نگهشون داشتیم اینجا. توی اتاق من خوابیدیم. من و ال روی تخت من و مامانش روی زمین. اومدیم می بیفور یو رو ببینیم که همون اولاش ال خوابش برد و دیگه منم خاموش کردم. صبح هم باهاشون رفتم خونشون. دوتایی با ال دو ساعتی توی بازار نشستیم و چای خوردیم و حرف زدیم. بعدش رفتیم خونه و ناهار خوردیم و ا یکی از دوستامون ویدیو کال کردیم. دیگه ساعت ۴ دیدم بدجوری مه شده و سریع حاضر شدم که برگردم. ال منو تا دم ماشینا همراهی کرد. بماند که چند تا سگ اومدن سمتم و هر بار زنگ در یه خونه رو زدم و با سلام و صلوات و ذکر گویان اومدم. دیگه نزدیک ۵ رسیدم خونه و ییل اینجا بود. اونم امروز اولین روز طرحش بود و یه کمی باهاش وقت گذروندم. بعدش رفتم مغازه واستادم. برادر و مادر رفتن برای سونو. دیروقت هم برگشتن. دیگه دور همی یه چیزی با ییل و بابا خوردیم به عنوان شام و ییل با آژانس برگشت خونه. اومدم اتاقمو کلی ملافه جمع کردم انداختم توی ماشین. شب میخواستم فیلم نگاه کنم که دیگه تا ۲ یه استوریگذاشتنم طول کشید و کلی خسته بودم و خوابیدم دیگه

از اینکه این مدت هم چی گذشت خواهم گفت. 

باید زبان خونم واقعا. اما چرا نمیخونم؟ البته مشغله داشتم. همه ش اینور اونور بودم. اما دیگه وقتشه که استارت دوبارمو بزنم.... یکی منو به برق وصل کنه

  • ۱۹/۱۱/۰۳

نظرات  (۱)

چه خوب که این همه ادم دور و برت هستن میان خونه ت و معاشرت داری

من خیلی تنهام

پاسخ:
این روزا استثناس. ال از خارج از کشور اومده و چند روز دیگه هم میره
من یکی از تنهاترین آدمای روی زمینم!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">