آسِمـــــان می‌نویســـد...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۰۲
    260
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۵/۱۵
    265
  • ۱۵/۱۱/۱۶
    210
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264
  • ۱۷/۰۴/۲۳
    ...
  • ۱۵/۱۰/۳۰
    287
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
محبوب ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۶/۱۰/۰۴
    291
  • ۱۵/۰۷/۳۰
    265
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
  • ۱۶/۰۵/۰۳
    257
  • ۱۶/۰۴/۳۰
    254
  • ۱۷/۰۲/۰۷
    310
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264

821

| پنجشنبه, ۲۱ نوامبر ۲۰۱۹، ۰۲:۴۱ ب.ظ

خب امروز رفتم آزمون و باید بگم که کل پروسه رفت و آزمون و برگشت ۸ ساعت طول کشید. یعنی ۱۲.۳۰ از خونه زدم بیرون از ۸ گذشته بود که رسیدم خونه. این بین دو سه تا دوست هم پیدا کردم. از جمله آقای راننده اسنپی که خودشم امتحان داشت. برگشتنی هم زنگ زدیم بهش و با هم دسته جمعی برگشتیم! 

تو راه برگشت کلی هم خندیدیم‌. اومدنی مامان کلی زنگ زد بهم و دیگه آخرش عصبی شدم هی ریجکت کردم. کیف نبرده بودم و واقعا اعصابم خورد میشد با یه پوشه تو دست و چتر اون یکی دست گوشیمم الکی زنگ میخورد بازم رفتارهای تسلط گرانه خودش بر من رو داره. اصلا دوست ندارم اینقدر چک بشم.

 اومدنی به خونه واسه خودم جایزه خریدم‌. یه چیپس و یه کراسان. البته باید راجع به زیرو ویست و حس بدی که از خرید این چیزا پیدا میکنم هم بگم. 

صب قبل رفتن یه ریدینگ زدم. ۶ شدم. الانم قبل خواب لغات سکشن ۱ رو چک کردم. فقط هم خوردنی دم دستم بود نمیتونستم تمرکز کنم. با بادوم زمینی و چیپس و ماست و پرتقال میشه درس خوند آخه؟

از پریشب رو تشک تختم تشک زمینی خودمم انداختم و آخ که چقدر بهتر شده‌. هم نرم تره و هم گرم تر!

دیگه چی؟ کلا یبس و بی اعصابم. به اهل بیت گفتم کسی سمتم نیاد

آها. امتحانم راحت بود‌. گفتم کاش میخوندم. ولی خب .... نمیدونم چه غلطی میکنم. اومدم هم کلی سر بابا غر زدم که تقصیر تو بود که ۸ ساعته زیر بارون تو این سرما علاف شدما‌....

یه سری سوالارم شانسی زدم. یعنی آدم شانسی که نیستم. خوندم و با احتمال بالا و توکل بر خدا زدم. همینجور الکی. گفتم یه بارم این مدلشو امتحان کنم. البته این ریسکی ترین جواب دادن عمرم بود

شب برای بابا یه لیست نوشتم و دونه دونه براش توضیح دادم و چسبوندم به دیوار اتاقش‌. باشد که رستگار شویم

امروز خیلی دلم واسه دانشگاه گرفت. واسه اون دوران. تو راهرو که نشسته بویم و داشت غروب میشد یاد میان ترم اس‌تا.ت.یکمون افتادم که دقیقا همین تایما بود. همون جا. چقدر اون روز ناراحت بودم از سوالی که از استاد پرسیده بودم! یاد ایام بخیر

امشب به مح هم اتاقیم هم اسمس دادم و حالشو پرسیدم. البته اولش خیلی حوصله داشتم ولی آخر اصلا حوصله نداشتم و زود فسنجانش کردم مکالمه رو😁😁😁

امان از همسایه کودن. و الامان تر زمانی که فامیل هم باشن. به نظرم هیچوقت با فامیل تو یه محل و حتی یه خیابون نباید زندگی کرد

عنوان پست:شلم شوربا!!!!

  • ۱۹/۱۱/۲۱

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">