مادربزرگ
| چهارشنبه, ۲۲ ژوئن ۲۰۲۲، ۱۲:۲۷ ب.ظ
22 جون، pm 12:29
با بابا حرف میزدم گفت میخوان مادربزرگه رو بذارن خانه سالمندان
من که بودم یه بار حرفش شد و من و برادر نذاشتیم.
بابا گفت تو بودی باز یه کمکی بودی، اما رفتی مادرت تنهایی از پسش برنمیاد
گفتم اینجوری نگو عذاب وجدان میگیرم
گفت چرا؟ گفتم که حس میکنم بخاطر اومدن من به این روز افتاده
گفت نمیشه که بخاطر دیگران تو خودت رو از پیشرفت محروم کنی
نمیدونم
کاش اینجوری نمیشد
- ۲۲/۰۶/۲۲