1318 مهمونی عید
عرضم به حضور انورتون که جمعه برگشتم دانشگاه و تا ساعت 7 و خورده ای موندم و کاری که باید میکردم رو کردم و به استاد هم ایمیل زدم و راه افتادم سمت جیم
دیگه نزدیک یه ساعتی ورزش کردم و با همون برنامه قدیمم رفتم. چون گوشیم شارژ نداشت که بشینم ویدیوی آموزشی نگاه کنم واسه تمرینای جدید
دیگه شب هم برگشتنی رفتم یه سری خرده ریز مث نون و کاهو و یه تیکه سینه مرغ خریدم آوردم با خودم. شام همونو خوردم.
روز شنبه صب پاشدم رفتم محل کار قبلی تا فرمهای تکسم رو بگیرم. دیگه آقای همکار سابق رو هم دیدم.
قبلش حسابی به خودم رسیدم و به خاله کوچیکه ویدیوکال تبریک سال نو کردم که نتشون هم قطع شد و کمتر از سه دقیقه حرف زدیم عملا
از محل کار سابق رفتم زارا و یه تاپ خوشگل دیدم. بین مشکی و سفیدش مونده بودم که جفتش رو گرفتم. اما سفیدش رو میخوام ببرم پس بدم
دیگه اومدم خونه و ناهار خوردم، دوش گرفتم و حاضر شدم برای مهمونی نوروزپارتی
اینقدر حوصله نداشتم که دلم میخواس نرم
اما خیلی خوش گذشت. مخصوصا بعد از شام
اینقدر رقصیدیم و جیغ زدیم
دیگه ساعت 12 بود پیاده برگشتیم خونه و زودی هم خوابیدم
امروز الان باید یه ساعت دیگه برم سر کار
استادم هم ایمیل زده که جواب داورا رو تغییر داده و یه چیزی باید به مقاله اضافه کنم
برم که فردا هم صب ساعت 7:30 باید دانشگاه باشم
چقدر غم انگیزه زندگی بدون کافی :( حالا با کافی دی کف کم شروع میکنم و بعد کم کم کمش میکنم
ولی واقعا فک کنم اثر کافی بوده روی زندگی من
چون دو روزه که نخوردم حالم هم بهتره!
ولی خیلی دوسش دارم لامصب رو
نمیدونم چرا خب باهام جور نیس
- ۲۳/۰۳/۲۶