آسِمـــــان می‌نویســـد...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۰۲
    260
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۵/۱۵
    265
  • ۱۵/۱۱/۱۶
    210
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264
  • ۱۷/۰۴/۲۳
    ...
  • ۱۵/۱۰/۳۰
    287
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
محبوب ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۶/۱۰/۰۴
    291
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۵/۰۷/۳۰
    265
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
  • ۱۶/۰۵/۰۳
    257
  • ۱۶/۰۴/۳۰
    254
  • ۱۷/۰۲/۰۷
    310
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264

1359 Candidacy postponed

| سه شنبه, ۱ آگوست ۲۰۲۳، ۰۱:۰۰ ق.ظ

1 آگست 2023- 00:39

 

اول از همه بگم امروز با استادم و یه خانومی که یه مسئولیتی داره که نمیدونم چیه حرف زدم و به دلیل میت نکردن یه ریکوعایرمنتی، کندیدسیم حداقل یکی دو ماهی عقب افتاد ^_^ خدایا شکرت که به دادم رسیدی

امیدوارم پس از این سفری که پیش رو دارم مث انسان بشینم و درس بخونم. خدایا هلپ می پلیز

البته همین امروزم کلی کار ریسرچی سرم ریخت که انجام بدم

 

حالا امروز رو بگم که صب پاشدم و موهامو درست کردم و لباس نو پوشیدم و رفتم دانشگاه عکس گرفتم برای ویزا

بعدش رفتم کارت دانشجوییم که عکسش به شدت رو مخم بود رو عوض کردم و رفتم آفیس

اول رفتم پیش استاد و خبر ناگوار رو بهش دادم. بعدش قرار میتینگ گذاشتیم برای همون روز بعد از ظهر و گفت برو ببین اون کورسا کی ارائه میشن که سریع بگیری و امتحان بدی

و من رفتم پرسیدم مسئولش فرمودند که معلوم نیس و من توی باسنم عروسی برپا شد

آها اینم بگم که جاب پارت تایم پارسالی هم ایمیلش امروز اومد و من رو گرفتن ^_^

بعد عین اومد و گفت برام ایمیل نیومده و اینا و اونم مسج داد به منیجر و اونم گفت حتماااا و همینحوری زارتی بهش ایمیل داد کانگرجولیشن. یعنی میخوام بگم همه چی رو حساب آشنابازی و این چیزاس

خلاصه... بعدش یه یه ساعتی رفتم پیش استاد و زدیم تو سر و کله کد و بهم گفت برو لب و از اونجا چک کن (در همین لحظه یادم افتاد که یه ایمیلی باید میفرستادم بابت یه موضوعی و الان رفتم ایمیل رو اسکجول کردم که صب ساعت 8 بره برسه دست آقاهه)

خلاصه رفتم و دیدم آب بارون کف لب رو برداشته

مسج دادم به استاد گفتم

بعدش اومدم رفتم پیش الف1 و نون تو آفیسشون و کلی وقت کشی کردیم و شر و ور گفتیم و مثلا لپ تاپمم بردم که کار کنم که هیچ کاری نکردم

یه پرینت گرفتم و الف1 گفتش میای خونمون؟ گفتم آره و رفتیم اونجا

غذا خوردیم که ناهار اونا بود و شام من و بعدش منو رسوندن خونه. خدایی خوش گذشت و منم الف1 رو دوسش دارم

شوهرشم بچه خونگرمیه

خلاصه اومدم خونه و نشستم پای لپ تاپ. به کارای جانبی و سرچ و این چیزا که تا الان طول کشید

خولاصه...

فردا نمیدونم برم آفیس یا بمونم خونه کار کنم

همخونم مریض شده اگه اون رفت دانشگاه من میمونم. ولی احتمالا اون بمونه خونه و بهتر باشه من برم دانشگاه کار کنم؟ آی دونت نو!

چهارشنبه هم که دوباره میرم شهر مجاور برای بردن مدارکم

کلی کار ریسرچی داده استاد که انجام بدمدر واقع انگاری کل دیتام غلط پولوط بوده و در نتیجه من باید از اول ران بگیرم و آنالیز کنم همشونو

گاد پیلیز هلپ می...

همین دیگه :)

 

آها با یه پسره پست داکم حرف زدم یکمی. داشت ناهار میخورد. دیگه ازم اینستامو گرفت و فالوم کرد و یکمی از کشورهامون و غذاهامون گفتیم و جالب بود. من تلاش کردم گارد بسته خود را باز نمایم. واقعا اینقدر چسبیدم به باسن ع و با هیشکی حرف نمیزنم. خیر سرم اومدم اینجا چارتا آدم جدید چار تا فرهنگ جدید یاد بگیرم!

  • ۲۳/۰۸/۰۱

نظرات  (۵)

  • راسینآل نوشت
  • خوب مثل اینکه رو دوری و داره اتفاق ـآآی خوب میفته ^_^
    واسه ایندفعه بهتر برنامه ریزی کن که ددلاین نزدیک شد انقد استرس نگیری ...
    خوش بگذره :)

    پاسخ:
    ایشالا که اینطوری باشه ^_^
    آره آره این سفرو برم و بیام دیگه بعدش همش کار کار کار؛)

    انقدر که تو از خدا طلب هلپ کردی جاره ای براش نذاشتی جز این که اینجوری به دادت برسه 😂

    عسلم امیدوارم آشنایی با پسر خارجکی جالب باشه و لذت بخش 

     

    پاسخ:
    آره والا دیدی مینا؟ 😂😂😂 چقد بامزه گفتی😁😁😁
    مرسی عزیزم. ما خیلی وقته همو تو راهرو میبینیم گاهی هم یه کم دیالوگ برقرار میشه. فک نمیکنم چیز خاصی باشه 
    نمیدونم پارسال تعریف کردم یا نه، ولی یکی از دوستای اکیپشون پارسال اسک اوت کرد منو اما سر یه ماجرایی دیگه به روی خودش نیاورد و نرفتیم دیگه

    خب خوبههههه دیگه....یه خرده گارد تو باز کن و معاشرت کن. به قول ع که گفته بود تهش من که واسه تو نمی مونم. البته می فهممت که سخته و این صحبتا ولی یه خرده سعی تو بیشتر کن.

    پاسخ:
    سامانتا من خیلی تلاش میکنم برای باز کردن گاردم ولی خب خیلی هم این مدلی زندگی کردم دیگه 
    ولی در مجموع راضیم از خودم و برخوردام، با هرکسی پسرخاله نمیشم ولی با این حال همین مکالمه برقرار کردن برام مث کوه کندن بود!!!!

    :)))

    یه جاهایی حس میکنم خودمم

    به قضاوتش اهمیت میدی!؟ 

    قضیه گارد رو میگم

     

    پاسخ:
    قضاوت کی؟
    یکم نفهمیدم منظورتو

    اوم 

    میگم شاید علت گاردت،تصوراتت از قضاوت پست داک ه ست؟

    پاسخ:
    نه بابا اون که اصن مهم نیس :))
    ولی در مورد سایر کیسها شاید درست باشه!

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">