۱۳۶۷_ ۱۷ آگست
امروز از جیم برگشتنی پست داکه رو دم ایستگاه اتوبوس دیدم
به نظرم دیگه وقتش رسیده واسش یه اسمی بذاریم
نمیدونم چی. راسل صداش کنیم؟ با این راهنمایی که اولین حرف اسمش همینه :)))
خلاصه اومد سمتم تو گوشم ایرپاد بود اشاره کرد داری با تلفن حرف میزنی؟ گفتم نه و درش آوردم از تو گوشم
دیگه یکم همونجا تو ایستگاه حرف زدیم و اختلاط کردیم و گفت گشنمه گفتم منم دارم فکر میکنم برم خونه چی بخورم
فک کنم یا خنگه یا اصن به من فکر نمیکنه چون یه سری سوالا و حرفای تکراری زدیم
مثلا یادش نبود که من بهش گفتم شنا بلد نیستم و دوباره پرسید شنا نمیری. گفتم بلد نیستم
گفت من میتونم بهت یاد بدم
حالا نمیدونم یادش نبود یا نقشش بود
دیگه تو اتوبوس هم کنار هم نشستیم یکمی اتوبوس کثیف بود و صندلیاش داغون بودن انتخاب جا برام سخت بود
خلاصه رسیدیم و دم خیابون که باید جدا میشدیم یکم ازم پرسید سلام چطوری و خوبم به فارسی چطوریه و بهش یاد دادم
و اونم به زبون خودشون بهم یاد داد که البته الان جز سلامشون چیزی یادم نمونده :))))
دیگه همین
الانم دراز کشیدم
دلم میخواد بخوابم
شام میگو پختم و با کمی برنج خوردم
یه آلو قرمزم خوردم
و دیگه فقط مونده ریسرچ
احتمالا صبح پاشم برم دانشگاه و کار کنم چون الان دام فقط خواب میخواد
- ۲۳/۰۸/۱۷
خب شاید متوجه کامل نشده و یا حرف دیگه ای برای گفتن و شروع نداشته.
موفق باشی در ریسرچ 😎