۱۳۶۸ دومین شنبه دوچرخه ای
یکشنبه ، ۲۰ آگست، ۰۰:۱۸ بامداد
خیلی خسته و له و داغونم
صب دو سه ساعتی رفتم رکاب زدم و شب هم پنج ساعت نان استاد روی پا در حال دویدن این ور و اونور بودم سر کار
دیگه جدی نایی برام نمونده
خب عرضم به حضورتون که دومین قرار دوچرخه سواریمون هم گذشت
به این صورت که جمعه عصر عین گفت بیا ببریمش رستوران ایرانی و با هزار زور و مکافات ناچارم کرد که بهش مسج بدم
اینم بعد از یه ساعت جواب داد که خواب بودم و این داستانا
خلاصه برای این که از دلم دربیاره گفت فردا میخوای بریم دوچرخه؟ گفتم بارونه و این داستانا که اسکرین شات هوا رو فرستاد که خوب بود و دیگه منم بهانه نیاوردم و گفتم اوکی
البته یهو یادم افتاد که ترمز جلوم خراب بود کفت برات درستش میکنم
دیگه صبح ساعت ۸:۳۰ زنگ گذاشتم اما از هفت هی خواب و بیدار بودم
نه و نیم اینا بهش مسج دادم که حاضرم بیام؟ و رفتم دم خونش
دیگه با تولزش اومد و ترمزمو درست کرد و یکمی هم زنجیرم مشکلات داشت که اونم درست کرد و راه افتادیم به همون مقصد قبلی
بعدش ازم پرسید دوس داری اونجا بریم یا جای جدید که گفتم جای جدید و برگشتیم دوباره رفتیم سمت پارکی که هفته پیش با بچه ها رفتیم باربکیو
خلاصه مسیر بد نبود ولی تو سربالاییا من حسابی عقب میموندم و اون میرفت که میرفت
یه جا آخرای پارک بود که مسسر همچنان سربالایی بود و اونم مث بنز رفته بود من مونده بودم سر یه دوراهی
یه فحشی تو دلم بهش دادم و گفتم حتما از سربالایی سخت تره رفته
یکم رفتم دیدم نمیتونم اصن
گفتم ک..و.ن لقش
و برگشتم گفتم از مسیر راحت تره برم برا خودم
البته بهش مسج دادم که آی لاست یو
دیکه یکم رفتم دیدم داره برمیگرده میاد دنبالم
خیلی زشت بود خدایی از راه راست هی گم میشدم
گفتم نگران نباش من هرجایی قابلیت اینو دارم که گم بشم
که البته هی ازم تعریف کرد و گفت خیلی خوبه که اینقدر اکتیوی و هی گم میشی:))))
بعد ادای دخترای آویزونو درمیاورد که میگفت خوشم میاد نمیگی اوه وات شود آی دوووو و فلان و خودت یه راهی برای مشکلت پیدا میکنی و میری
گفتم داداش خبر نداری من الان که میبینی اینقدر نایسم واسه اینه که نمیدونم به انگلیسی چطور سرت غر بزنم یا فحشت بدوگرنه لجنم لجنم لجنم من:))
خلاصه برگستنی یه جا وایسادیم تا دوچرخشو باد بزنه و یکمی نستیم باز حرف زدیم و یه بیسکوییت برام آورده بود خوردیم و بطری آبشم به زور داد بهم یکمی خوردم
موضوع بحثا موسیقی و ورزش بود بیشتر
بعم گفت براش یه آهنگ سنتوری هم گذاشتم براش
دیگه راه افتادیم برگشتیم خونه
یه جا وسط راه باید از پل میومدیم که من هی غر زدم اینور نیست و هی گفت تراست می و از اینور بیا و اینا
و دیگه راه درست بود
مت اصلا از مسیریابی قد خر هم بارم نمیشه و دیگه اونم فهمید اینو
امروزم مث هفته قبل لایو لوکیشن دادم همخونم
تو راه برگشتم رفتیم یه کافه نزدیک خونه و من یه چایی و اون یه قهوه و کیک گرفتیم
دو تا نکته جالب این بود که بهم میگفت تو جلو جلو نرو من باید در رو برات باز کنم که گفتم گمشو بینیم بابا
بعدی هم این که من اول چایمو سفارش دادم و اومدم حساب کنم زد به دستم که من حساب میکنم و دو بار هم گفت و من گفتم نه مرسی خودم حساب میکنم و این حرفا
اما کیکشو گذاشت وسط که با هم بخوریم من یه کوچولو خوردم و ناگهان اول بسم الله بهم گفت چاییتو تست کنم؟ منم پشمام ریخت که آخه چجوری و گفتم اوکی گرفت از لیوانم خورد
منم ناچار شدم دیگه به رو خودم نیاوردم و خوردم از چایم
شت
دیگه بعدشم که اومدیم خونه و ناهار خوردم و رفتم سر کار
این بود داستان امروز من
- ۲۳/۰۸/۲۰
چقد دیتتون ورزشیه
بر نمیتابم منه sloth