1522
تو اتوبوسم دارم میرم دانشگاه
صب ساعت هشت پاشدم تا راه افتادم شد نه و نیم
سر راهم اون افتر بایت اضافی که خریده بودمو پس دادم
ویکند نچسبی داشتم
شنبه شب که با موقشنگ رفتیم هایک اما سر از یه دریاچه کوچولو در آوردیم و یکمی اردک تماشا کردیم
بعدشم رفتیم نشستیم توی یه پارک تو بغل هم
ساعت دوازده جوری خوابم گرفته بود که موقع خدافظی سریع ولم کرد گفت الانه که خوابت ببره تو ماشین
اومدم خونه دیدم موهام رو هواس، یه وضعی. طفلک خوبه وحشت نکرد :)))
خب تو هوای شرجی نباید موهامو صاف کنم :))))
دیشب هم سر کار بودم زود تموم شد رفتم یکمی گروسری خریدم. اومدم خونه مرغ زعفرونی با پیازچه پختم. فک کنم خوب شده. یکمی چشیدم خوب بود
بعدش دیگه غذاهامو پک کردم و یکمی با خواهرم حرف زدم و خوابیدم
الانم که میرم دانشگاه
این مقالهه رو تموم کنم بشینم برای امتحان بخونم
خیلی میترسم
همین دیگه
نات ماچ!
- ۲۴/۰۷/۲۹
نوشته هات یه برقی دارن! دیدی طرفو می بینیم چشماش ذوق داره و برق می زنه؟الان حسم از نوشته هات اینء😊
واقعن چیه این بشر دو پا که وقتی یه نفر همراهش میشه زندگیش برق دار میشه؟😁 حالا نمی خوام جو بدم زندگی زیر و رو میشه ولی انگار خیلی چیزا سر جاش در ارامش سپری میشه.