1523 روزمرگی
دیروز کانکلوژن مقاله رو نوشتم بعلاوه یه سری ادیتای ریز
امروز ابسترکت رو یه جورایی جمعش کردم. فقط مونده یه تصویری که استاد گفت تولید کنم که کد مقاله قبلی رو هم دارم اما تنبلیم میاد تا بشینم بخونم و این عکس جدید رو درست کنم. چون که کدش رو استادم نوشته بود
ظهر با نانی رفتیم جیم کمتر از یه ساعت ورزش کردم و اومدیم ناهار خوردم
نشستم تا این عکسه رو درست کنم که هنوز با چت جی پی تی اتفاقی نیفتاد. ببینم میتونم خودم کاریش کنم
ظهری برگشتنی از جیم با نانی ر رو دیدیم. حالم ازش بهم میخوره با این لایف استایل گهی که داره مرتیکه لاشی
موقشنگ خار مادرشو برده یه شهر اطراف موزه رو نشونشون بده. امروز آموزش رانندگی داشتیم که رفت برای فردا
فردا شب قراره بچه ها برن وینگز بخورن. منم گفتم میرم. احتمالا موقشنگ رو هم ببرم با خودم. اگه بیاد. گفته بودم یه کمی گارد داشت در مقابل دوستام؟ البته به میزان قابل توجهی گاردش اومده پایین و الان طوریه که خودش بهم میگه به دوستاتم میتونی بگی فلان جا رو با هم بریم اما من معمولا میگم نه :)) دیگه فعلا همین. برم یه خاکی بر سرم بریزم فعلا!
- ۲۴/۰۷/۳۰
طبیعیه که چند تا از کلمات رو متوجه نشدم !!