آسِمـــــان می‌نویســـد...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۰۲
    260
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۵/۱۵
    265
  • ۱۵/۱۱/۱۶
    210
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264
  • ۱۷/۰۴/۲۳
    ...
  • ۱۵/۱۰/۳۰
    287
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
محبوب ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۶/۱۰/۰۴
    291
  • ۱۵/۰۷/۳۰
    265
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
  • ۱۶/۰۵/۰۳
    257
  • ۱۶/۰۴/۳۰
    254
  • ۱۷/۰۲/۰۷
    310
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264

1577 خونواده موقشنگ، مهمونی دوستاش و روزمرگی

| چهارشنبه, ۸ اکتبر ۲۰۲۵، ۰۱:۳۴ ب.ظ

روز اول پریود!
صبح ساعت 10 بلخره از تخت جدا شدم و صبونه خوردم و اسکرول گردی (!) کردم

اومدم نشستم یه ایمیل جواب دادم و یکمی به دیتام نگاه کردم و ور رفتم. کیسه شن گرممو گذاشتم روی شکمم و لاک پوست پیازی (؟) زدم.

بعدش دستشوییم گرفت. همونو یه دوش آب داغ گرفتم تا کمی حالم بهتر  بشه. چیه این پریود! الانم اومدم بشینم به کارام برسم.

چند روز پیش صفحه ورد رو باز کردم تا پستمو کم کم بنویسم و بعد بیارم اینجا. اما حس پست بهم نداد. اینه که گفتم بلاگ رو باز کنم و همینجا بنویسم...

 

دیروز از ساعت 11 تا 5 سر کار بودم. بعدش میخواستم برم باشگاه که چون در حال پریود شدن بودم عطایش را به لقایش بخشیدم و اومدم خونه موقشنگ

داشت از گوجه هایی که چیده بود رب درست میکرد و کله اش حسابی خراب بود. بهم گفت میخوای بشینی اینجا بشین ولی منو جاج نکن یا چیزی نگو

(چون که اومدم خونه گفتم به به در اتاقا هم که بازه و همه چی بو گرفته بهش بر خورده بود) منم ولش کردم رفتم یه ساعتی خوابیدم تا سر حال بشم

بعدش شام خوردم و 3-4 قسمت آخر دیدار با مادر (هیمیم) رو دیدیم

از اونجایی که برای خودم اسپویلش کرده بودم میدونستم قراره چه اتفاقی بیفته اما اصلا پایانشو دوست نداشتم

موقسنگ هم که نشست گریه کرد

بعدش یه فیلم ترسناک گذاشت که من فریک زده بودم و خودشم موقع خواب ترسیده بود. البته فقط یه 20 دقیقه ای دیدیم شاید

 

دیروز طبق آنچه که جودی گفته بود از استارباکس لاته گردویی خریدم که متاسفانه باید بگم اینقدر شیرین بود دوستش نداشتم

الان مونده فقط یه لاته کدویی هم (امسال) امتحان کنم. چون که تا پاییزه باید این کارو بکنم

هی میخوام رژیم no sugar بیست و یک روزمو شروع کنم اما هی نفس اماره نمیذاره

هی میگم خوراکیای توی کمدو تموم کنم بعد. نمیدونم. شاید باید این وسط به خودم یه break بدم

 

از هفته پیش بخوام بگم که سه شنبه که تعطیل رسمی بود با مامان و بابای موقشنگ دیدار کردم

اول رفتیم دنبالشون و بعدش از اونجا چهارتایی رفتیم یه رستوران و شام خوردیم و برگشتیم

مامانش اینقدر خوشحال بود که در پوست خودش نمیگنجید

باباش هم هی چسی ناشتا میومد و هی عکس مدرک دکتری و استادیش رو بهم نشون میداد

گفتم باشه تو خوب

مامانش قراره یکشنبه برای مدت نامشخص بره کشورشون. در واقع معلوم نیست دفعه بعدی کی همو ببینیم

از مامانش خوشم اومد. شبیه مامان ال بود

بعد که بردیم رسوندیمشون مامانش و من همو بغل کردیم موقع خدافظی و اون چشماش اشکی شد!

 

جمعه شب دوستاشو دعوت کرده بودیم و من تا 5 دانشگاه بودم.

خودش همه کارا رو کرد. مرغ درست کرد و تمیزکاری و خرید و اینا

من فقط صبح قبل رفتن یه دستمال کشیدم به کابینتا و آشپزخونه رو مرتب کردم

وقتی برگشتم دستشویی و حموم رو تمیز کردم و بعدش برنج درست کردم

دوستاش شام اومدن. چهار نفر بودن. با خودمون شد 6 نفر. خوب بود

شام خوردیم و بعدش دسر. براشون ته دیگ نون هم آوردم. خیلی خوب شده بود. بیشترشو هم خودم خوردم

 

دوستای من همش با هم مهمونی میگیرن و منو دعوت نمیکنن یا خبر نمیدن

نمیدونم. حس خوبی نمیگیرم. البته هنوز به اندازه همه دفعاتی که رفتم خونشون دعوت پس ندادم. اما اونا هم واقعا عنشو در میارن. اصلا اصلا انگلیسی حرف نمیزنن. اون دفعه که همش به فارسی گذشت

حالا یکی دو بار دیگه باید دعوتشون کنم چون یکی از دوستامونم دعوت نکردم

نمیدونم. مهم نیست. دیگه چیکار کنم. به زور که نمیشه که مجبورشون کنم با من بگردین

 

اینو نگفتم که هفته پیش یه روز صبح توی دانشگاه فری رو دیدم و تا چشمم بهش افتاد چشماشو چرخوند به حالت چشم غره. اینقدر تعجب کردم

یعنی واقعا بهم ثابت شد که ایرانی و خارجی نداره هر کی روانیه خودشو نشون میده.

دیگه به موقشنگم گفتم و اونم الحمدلله ازش کشید بیرون. آخه همش بهم میگفت باهاش نایس باش و این حرفا

یگه پرونده این دوستی برای من بسته شد.

همینا دیگه فک کنم...

شنبه مهمونی ناهار خدافظی مامان موقشنگه. نمیدونم دست خالی برم یا یه چیزی ببرم با خودم. البته موقشنگ واسش گوشی و لپ تاپ و همه چی خریده واسه کادوی بازنشستگی و تولد و این حرفا

 

 

  • ۲۵/۱۰/۰۸

نظرات  (۲)

وااای اسمان من همیشه اینارو میگم دوتا پامپ فقط بزنن! خودشون 4-5 تا میزنن قشنگ اب شکر میدن دستت! اون کدویی ذو بگو یک یا دوتا پامپ بزنن پس چون حتی از این گردوییه هم شیرین تره!!! 

پاسخ:
دیر اومدی خیلی دیره😄😄😄
کدو رو قبلا امتحان کردم ولی این دفعه خواستم امتحان کنم میگم کمتر بزنه
باز اینجا استارباکس خیلی خوبه. وقتی تیم هورتونز از این چیزا بخورم قشنگ قند خونم میره رو ۱۰۰۰ 🫠 یعنی هات چاکلت استارباکس در مقابل تیم هورتونز اصلا شیرین نیس!

تیم هورتونز نرفتم تا حالا نمدونم کجای امریکا داره اینو. وااقعا؟؟؟ من یه بار نزدیک کریسمس بهم هات چاکلت رایگان داد استارباکس همون اولین سیپ حالم بد شد!!!! انقد شیرین بود که قیافم تغییر کرد خود خانومه خندید از واکنشم!

تازه خودم فکر میکنم بعد اینهمه سال تغییر کردم و یه کم تحملم بهتر شده واسه شیرینی حات اینا! 

پاسخ:
تیم هورتونز که کاناداییه و اینجا به شدت محبوبه ولی یه سری شعبه هم تو امریکا داره
ولش کن چیزی رو از دست ندادی :))))
جدی؟ خودت حساب کن تیم هورتونز چیه که ما هوس هات چاکلت کنیم از استارباکس میگیریم که کم شیرین تر باشه :)))
منم.. وقتی ژانویه از ایران برگشتم باز دوباره همه چیز برام زیادی شیرین بود و یکم طول کشید تا دوباره به طعمای اینجا عادت کنم!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">