371
اینقدر مطالب گسترده تو ذهنم هست که نمیدونم از کجاش شروع کنم به سر و سامون دادن. نمیدونم چرا از یه جایی به بعد این قدر ذهن من آشفته شد و هیچ جوره مرتب نمیشه...
- ۰ نظر
- ۰۳ اکتبر ۱۷ ، ۱۱:۱۴
اینقدر مطالب گسترده تو ذهنم هست که نمیدونم از کجاش شروع کنم به سر و سامون دادن. نمیدونم چرا از یه جایی به بعد این قدر ذهن من آشفته شد و هیچ جوره مرتب نمیشه...
باز وارد دوران پر مشغلگی شدم. امیدوارم که فالش نیک باشه!و باعث شه یکمم سرم تو کارام فرو بره و در واقع کارام تو من فرو بره. یعنی کارامو دیگه بشینم مث بچه آدم انجام بدم :دی
دیروز تماس از جایی که منتظر بودم دریافت کردم و قرار شد بزودی همکاریم رو شروع کنم ^_^ انشالله که خیر باشه.
امروز عصرم از اینجا که تقریبا اوکی بود تماس گرفتن و رفتم تجهیزات لازم رو تحویل گرفتم. قراره خدا بخواد از بعد از تعطیلات شروع کنیم. این یکی هم انشالله که خیر باشه :)
دو ساعت پیش گوشیم نشستم جیک نزد. دو دیقه فقط رفتم دستشویی و اومدم دیدم از همونجایی که منتظر بودم میسد کال افتاده :|
محض رضای خدا یکی بهم بگه چطوری توی این بلاگ وامونده تو مطلبمون میتونستیم عکس بذاریم؟
هر کار میکنم یادم نمیاد :|

اوه! داشتم آدرس برای پست میذاشتم نوشتم shahrivar96!یعنی هنوز مهر برام لود نشده بود! چقدر نیمه اول سال تند گذشت. انگار نه انگار هشت ماه از تلاش نافرجاممون میگذره. واقعا باورم نمیشه چقدر همه چیزو جدی گرفته بودیم واسه خودمون... میدونم شرایط خیلی ایده آل و اوکیی نداره. اما وقتی یه لحظه عمیق فک میکنم، وقتی وسط اعصاب نداریم یه لبحند میشونه رو لبم، میفهمم دوسش دارم :) خدا رو چه دیدی! شایدم ما دو تا با هم خوشبخت شدیم.
وسط این هاگیر واگیر ماراتن پروپوزال نویسی این شکم و پهلو از کجا در اومدن آخه اَه.
والا مردم از هر طرف شانس میآرن. اون از خواهر ما که کلا هفت کوه هفت دریا از ما دوره و کل وقتش و تفریحاتش اختصاص به خونواده شوعرش داره و اگرم بخواد بیاد به خونواده خودش سر بزنه به شرطها و شروطها،شیش ماه یه بار. حالا اگه مرده از فک فامیلای خودش دور بود با هواپیما هم که شده بود ماهی یه بار میرفتن بهشون سر میزدن میومد. نوبت ما که میشه مرخصی نمیتونن بگیرن یا باید ماشین آخرین مدل زیر پاشون باشه بعدن. اینم از پسر خونواده که هر شب شب نشینی و بگو بخنداشو با خونواده زنش داره. در کل میخوام بگم از هیچ جا شانس نیاوردیم. بعد نوبت ما که میرسه باید هوای ننه بابا رو ما داشته باشیم. همه زرنگ درومدن...
تنها نقطه اشتراکی که باهاش به ذهنم رسید دوست پسر سابق بود!!!