*خیلی دوس دارم بدونم که آیا استاد رو من حسابی باز میکنه و راجع به من چجوری فکر میکنه که امروز بهم گفت کارگاه برگزار کنیم با تدریس من و حضور اساتید!! شاید من رو واقعا اکتیو میبینه در صورتی که به نظر خودم یه تفلون ماستم!
*خدا ازت نگذره مشاور اگه پول مقاله رو بریزم و نمره ندن بهم. وای که پنجشنبه آزمون دارم و فک میکردم هفته دیگس. نه که خیلیم خوندم من بی اثر :|
کنفرانس هم جمعه. بعد این استادم میگه حتما برو. شت. اگه سخنرانی نباشه که ملالی نیست. میرم. ولی باید پاور آماده کنم -_-
* از فردا قراره از سیستمای یونی استفاده کنم. سیستم من که با گازوییل کار میکنه و منبع تغذیه خودمم فقط برقه. یعنی هرجا پریز هست منم هستم. در غیر اینصورت شات دانم!
* سطح دغدغه در حد نبود بالش برای زیر شکم، بوی گند توالت و منتظر شدن واسه خالی شدن دسشویی و شام چی بخوریم ناهار چی بخوریم-_-
*واسه ناهار سوپ درس کرده. اونوق رفتم بکشم میگه گالینابلانکا ریختم توش. بپوکی ایشالا با این گندایی که میخوری. با اکراه یه ذره خوردم. از دانشگاه اومده بودم له له. نشون به اون نشون که کل سیستمم با عرق نعنا ریست فکتوری شد. شامم نخوردم ازش. نیمرو زدم. اونوقت حالا من گشنمه :(
*امشب لپ تاپ رو زود خاموش کردم و گفتم یه شب مث آدم بخوابم و صب پاشم. اینم از ساعت. عوضش دیشب فیلم دیدم. برو. ک. ل.ین
*دیروز با استاد راجع به تصمیمی که اخیرا گرفتم حرف زدم. یه کمی راهنماییم کرد. یه کمی راجع به شرایط فعلی و بعدیم غر زدم. بعدش گفت فعلا تمرکزتو بذار رو این دو تا کارات. اینا رو داشته باشی اون چیزی که میخوای هم اوکی میشه. اگرم احیانا اون موقع تصمیم دیگه ای گرفتی میتونی بگی میتونستم این کار رو بکنم اما خودم نخواستم. فک کنم منظورش این بود که اگه شوهر کردی تا اون موقع و ورق برگشت. خودمم گفتم آره اینطوری خیلی بهتره. در واقع حرف دلمو زد!