۷۳۲
امروز بعد از ظهر ییل زنگ زد
حالش خراب بود
با دوس پسرش دعوا کرده بود و در حال جدا شدن هستن
کار به افراد دیگه مث مادر پسر هم رسیده، از اون اوضاع قرمزای رابطه
یه کمی باهاش حرف زدم و بهش گفتم فردا میام پیشت
بعدش واو زنگ زد، دوست و همکلاسی دوران کارشناسی
یه کمی هم اون جویای احوالم شد و با هم صحبت کردیم و راهنماییم کرد
کلی نصیحتم کرد که زبانم رو بخونم
فردا امیدوارم یه نیرویی من رو هل بده تا مقاله های فشار رو بخونم و تیک بزنم این کارو
احتمالا شب برم پیش ییل
***
صبح ساعت ۱۰:۳۰ یکی اومد اینقدر در زد که نزدیک بود پاره شه
منم با اینکه از زنگاش بیدار شده بودم اما در رو باز نکردم
متنفرم از اینکه سر صبحی دست و رو نشسته و با لباس خواب رو کسی در باز کنم
اونم چی؟ تشکم وسط هال پهن باشه
باید بفهمن دیگه
***
نمیدونم چه مرگمه که اینقدر خشمگینم نسبت به همه چیز و همه کس
چمه من؟
جدا دوس دارم بدونم چرا این جوریم؟
من نسبت به مامان و بابا هم خشم زیادی دارم
و این خشم رو حس میکنم
امروز زنگ زدم از روانپزشک وقت بگیرم
چند وقته زنگ میزنم جواب نمیدن هی
- ۰ نظر
- ۱۷ ژوئن ۱۹ ، ۱۴:۱۹