1555 too lazy to write
این روزا خیلی زورم میاد که بنویسم. شرمنده
کلا هم کارم اینه که شبا بدو بدو بیام بشینم پایتخت نگاه کنم!
امروز ساعت 8 اینا پاشدم اما تا برم دانشگاه ساعت 10 شده بود
نشستم روی پاورپوینتم کار کردم و دیگه تمرین نکردم
سرم درد میکرد. درد که نه. یه طوری بود
اومدم خونه غذا بخورم استراحت کنم و بعدش کار کنم گه نکردم
البته اومدم خونه ساعت 6:30 بود
سر راه رفتم یکمی میوه جات و خوراکی خریدم. آناناس و طالبی و توت فرنگی و سیب و پرتقال. هیچی نداشتم بخورم
ته مونده الویه رو ریختم کنار سالاد کاهو. میوه خورد کردم تو ظرف و نون هم پلاستیک زدم که فردام برم آفیس
برای شام هم پیتزا آماده رو گذاشتم توی ایرفرایر و به همراه بروکلی و زیتون نشستم پایتخت دیدن!
از دوستام فعلا فاصله گرفتم و سراغی ازشون نمیگیرم
اونا هم هر از گاهی الفی مسج میده اما نانی اصلا
جمعه تولد دوست موقشنگ دعوت شدیم. نمیدونم چی بپوشم. رستورانه
راستی خبر داغ رو نگفتم اینجا. ر عکس پروفایل دو نفری با یه دختره گذاشته. اینستاشو عمومی کرده و یه پست پر از عکسای دوتایی و کپشن عاشقانه گذاشته
چند روز پیش تو قسمت ناهارخوری نشسته بودم با همگروهیم داشتیم بلیت میخریدیم که چه چه زنان اومد غذاشو گرم کنه و منو که دید آب دهنش خشک شد. همونجوری پشت کرده رو به مایکروفر موند تا غذاش گرم شه و بره گورشو گم کنه
دیگه چی؟ دیروز سالگرد اولین دیتمون با موقشنگ رفتیم همون کافه ای که بار اول رفتیم و مرور خاطرات کردیم
هر دو مون آفوگاتو گرفتیم و بعدش رفتیم یه جنگلی قدم زدیم. اینقدر هوا گرم بود که داشتم ذوب میشدم. فقط اومدم خونه و لباسامو در آوردم و خوراکی خوردم تا حالم بهتر شد. طفلی فک میکرد از چیزی ناراحت شدم
دیشب اتاقمو مرتب کردم. خیلی انرژیش بهتر شد
اون گلدونی هم که اون پسره برام گرفته بود مثلا رو گذاشتم توی هال. خیلی خیلی بهتر شد اصن
هرچند.. اون نخریده بود. هم خودم انتخاب کردم هم خودم پولشو دادم.
همین دیگه
کوتاه و مختصر. میرم بخوابم. خیلی خسته ام. فردا صب زودتر پامیشم به امید خدا
باید بنویسم برنامه هامو دوباره. اینجوری نمیشه
- ۱ نظر
- ۰۷ آوریل ۲۵ ، ۲۲:۳۲