522
سحری خوردهام
نه گشنه، نه تشنه، تر و تمیز اینجا نشستهام.
چه مرگم هست که به کوه کارهایم کاری ندارم؟
برگه بردارم
کارهای نکرده را بنویسم
بالاخره از یک جایی باید شروع کرد
بسمالله...
- ۰ نظر
- ۱۳ ژوئن ۱۸ ، ۱۸:۰۴
سحری خوردهام
نه گشنه، نه تشنه، تر و تمیز اینجا نشستهام.
چه مرگم هست که به کوه کارهایم کاری ندارم؟
برگه بردارم
کارهای نکرده را بنویسم
بالاخره از یک جایی باید شروع کرد
بسمالله...
تنها چیزی که میتونه الان من رو از پا دربیاره و تا مرز سکته پیش ببره پیامی از سوی استاد راهنماس :|
که چه خبر از کارا؟
حتی شوخیشم زشته.....
نههههههههههه
خواب دیشب تعبیر شد و جناب دکتر قدم رنجه فرمودند بعد یک ماه ایمیل چس صفحه ای بنده رو جواب داده و تقدیم حضور فرمودند. اووووو من فکر میکردم دو صفحه براش فرستادم که اینقدر فس فس میکنه. یه پاراگرافم به زور میشد. منم تشکر نکردم ازش. میخواستم بنویشم زخم و زیلی کردی خودتو اما خودداری کردم. حالا من اصلا نمیدونم نمایه آی اس سی چی هستا. فقط کپی کردم بره.
دارم یه مقاله انگلیسی شروع میکنم به نوشتن. خودش بهم گفت فقط فعلاشو تغییر بده از منابع مختلف برای شروعت. منم شروع کردم اما تغییر دادن جمله هم سخته. هی میام اجکتیو رو عوض کنم. حتی سینونیم هم باشن چک میکنم میبینم تو معنیش نوشته فلان در صورتی که فلان باشد. یعنی اجکتیواشونم هر جا و مکانی جدا تعریف شده. من هیچ من نگاه :|
میخوام شنبه برم کوه. خدا کنه ش بیاد:{
ساعت ۳ از خواب پاشدم. بعد از انجام روتینهای مربوط، مسواک و وضو و نماز و مرتب کردن موها، اومدم بند و بساطمو بچینم برای انجام کارام. تصمیم گرفتم رو تخت بشینم. دیدم به! قد یه پیرمرد خرت و پرت دارم فقط واسه نشستن و کار با لپ تاپ :|
دو تا بالش پشتم واسه تکیه و یکی روی پام واسه گذاشتن کولپد لپ تاپ که پا رو سوراخ میکنه. کلی سیم پیچی و سیم سیار و موس و مودم و یهو زاررررت عطسه، دستمال کاغذی بعله! قد یه پیرمرد نیست این خرت و پرتا؟؟
دیشب یه خورده از متن مقاله رو کپی پیست کردم. الان باید تغییر بدم و یکمی ادیتش کنم.... کار با نرم افزارم که به جایی نمیره. حداقل ملابنویسی کنم...
دیشب خواب استاد راهنما رو دیدم. اومده بود خونه مادربزرگه و منم داشتم معنی واژه پسشق رو بهش توضیح میدادم. وقتی به کچل رسیدم حس کردم یکم ناراحت شد گفت خب بریم سراغ درس. داشتم میگفتم بار منفی داره. بهتره ازش استفاده نشه. هی چپ و راست میگفت آخه :)
میخواستم به دو تا خارجکی ایمیل بفرستم راهنمایی بگیرم ولی خیلی زورم میاد حالیشون کنم که چه میکنم و چه میخوام :|
ییل قهر کرده واسم. هه! بهش گفته بودم میرم خونشون الان مثلا تحویل نگرفته :))
حالا هی ران بگیر و هی وبلاگ بخون
هی ران بگیر و هی اینستاگرام بچرخ
هی ران بگیر و هی کانال بگرد
اینقدرم که گشادم که نمیکنم بین رانا یه مطالعه ای کنم
گشاد نیستم فقط نمیدونم دیگه کجا رو بگردم و چی رو بخونم
چی رو بخونی؟ مقاله هاتو بخون بدبخت
بشین متنتو آماده کنن بیشعور
کی میخوای تو آدم شی؟
خیله خب. ازفردا دیگه!
اینم مثلا شب قدرت که میخواستی توبه کنی
امروز استاد گفتش که هفته بعد کلا نیستم. حالا موندم اصلا من پریروز چرا اومدم؟ بعدش دارم فکر میکنم که برگردم خونه باز یا نه؟
آخه من چه غلطی دارم میکنم خودمم نمیدونم :| اغلب محاسبات ذهنیم با خطا مواجه میشه.
غروب با بچه ها رفتیم بازار. دهنم سرویس شد اینقدر راه رفتیم. آخرم هیچ نونوایی نون پیدا نکردیم و مجبوری نون خود این شهرو خریدم. افطاری کم خوردم. از خستگی لش شدم یه گوشه.
بدبختی اینه که تو این شهر دانشگاهی،اینقدری که ازش متنفر بودم و هنوزشم چنگی به دلم نمیزنه جز هواش، هیچ دوستی ای نساختم. حالا دوستمو باش که از شهرش متنفر بود و اومد اینجا شوهر کرد!
حس میکنم از لپ تاپم بوی سوختگی میاد. دیشب یعنی بعد از سحری تا شیش نشستم به ران گرفتن. بعدش دیدم خیلی کند پیش میره لپ تاپ گذاشتم کنارم مثلا یه کمی چرت بزنم. دیدم نه نمیشه. کلا یه خواب نجسی داشتم امروز. صب وسط خواب ساعت ۹ پاشدم که نتیجه رانم رو ببینم بعدش نمیدونم چی شد...
ده جواب بده اون لامصبو ببینم هستی یا نه. نیم ساعته با مانتو شلوار از خوابم زدم اینجا نشستم :|
اینهمه موندم الکی، میگه خانوم دکتر هفته دیگه میاد :| خب زودتر میگفتی میرفتم خونمون یکمی :|
امروز استاد بهم گفت که فلانی هوشش از تو خیلی کمتر بود. بعد گفت خیلی نه ولی کمتر بود.
بعدشم بهم گفت تو خیلی منظم و دقیقی و همه کارایی که بهت میسپرم رو انجام میدی و مشکلاتی هم که به وجود میاد رو حل میکنی
من؟ دو نقطه بال بال پروانه :)
گفتم یه چیزایی تو من دیده. ولی من که خودم فک میکنم واقعا بینظم و تنبلم. حالا چطور اونو گولش زدم خدا بداند!!!!!