آسِمـــــان می‌نویســـد...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۰۲
    260
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۵/۱۵
    265
  • ۱۵/۱۱/۱۶
    210
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264
  • ۱۷/۰۴/۲۳
    ...
  • ۱۵/۱۰/۳۰
    287
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
محبوب ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۶/۱۰/۰۴
    291
  • ۱۵/۰۷/۳۰
    265
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
  • ۱۶/۰۵/۰۳
    257
  • ۱۶/۰۴/۳۰
    254
  • ۱۷/۰۲/۰۷
    310
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264

۸ مطلب در اکتبر ۲۰۲۴ ثبت شده است

1531 toxicity 2

| پنجشنبه, ۳۱ اکتبر ۲۰۲۴، ۰۴:۱۹ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۳۱ اکتبر ۲۴ ، ۱۶:۱۹

1530 سه شنبه صبح، سر شیفت کاری

| سه شنبه, ۲۹ اکتبر ۲۰۲۴، ۰۹:۵۴ ق.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۹ اکتبر ۲۴ ، ۰۹:۵۴

1529 بپریم یا نپریم؟

| جمعه, ۲۵ اکتبر ۲۰۲۴، ۱۲:۳۵ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۵ اکتبر ۲۴ ، ۱۲:۳۵

1528 اونی که به ما نریده بود کلاغ *ون دریده بود؟

| سه شنبه, ۲۲ اکتبر ۲۰۲۴، ۰۶:۰۳ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۲ اکتبر ۲۴ ، ۱۸:۰۳

پروازم

| دوشنبه, ۲۱ اکتبر ۲۰۲۴، ۰۳:۰۲ ب.ظ

پروازم کنسل شد. امروز صب

هی هزار بار چمدونمو بستم و واکردم و وزن کردم

الان نمیدونم چیکار کنم

خیلی کله ام خط خطی است

اه

1526 تنکس گیوینگ یا شکرگزاری 2024

| چهارشنبه, ۱۶ اکتبر ۲۰۲۴، ۱۱:۲۳ ب.ظ

از خیلی قبل پیش موقشنگ هی بهم میگفت که تنکس گیوینگ چیکار میکنین با دوستاتون. منم که اصلا نمیدونستم تنکس گیوینگ چیه میگفتم بابا ما کاری نمیکنیم. اصن مگه ما مسیحی هستیم؟ بعدش بهم توضیح داد که این یه مناسبت مذهبی نیس و ملی کاناداس. بازم به هر حال ما که کانادایی نیستیم. اما در هر صورت دوشنبه که باز هم لانگ ویکند بود گفتم قرمه سبزی بار میذارم بیا اینجا ناهار. البته این که همخونم مهمونی بود هم در این تصمیم بی تاثیر نبود. 

تنکس گیوینگ همه بوقلمون میخورن ما قرمه سبزی :)) به هر حال اصالت چیزی نیس که به این راحتیا از دستش بدی

خلاصه ظهری اومد. کنار قرمه سبزی بادمجون هم سرخ کرده بودم. یه سالاد فوق خفن درست کرده بودم شامل از این کلم بروکسل ریزا، کاهو، گوجه، هویج، کرنبری تازه، خیار، گردو، تخم کدو. خیلی خوب بود خلاصه. 

موقشنگ طبق معمول که دستپختمو دوس داره قرمه سبزیمو خیلی دوست داشت و کم مونده بود دست و پنجشو بخوره. اینقدر خوردیم که داشتیم منفجر میشدیم. دیگه بعدش نمیتونستیم تکون بخوریم واقعا. دیگه عصری یه چای و خرما زدیم و راه افتادیم رفتیم دانشگاه که اون درس بخونه و منم اساینمنت بچه ها رو صحیح کنم. اولش یکمی توی محوطه قدم زدیم و بعدش دیگه گفتم بریم به کارمون برسیم. حدود 5-6 ساعتی نشستیم توی آفیسش و کار کردیم و دیگه 12 شب برگشتیم خونه.

این بود انشای من در مورد تنکس گیوینگ سال 2024 ^_^

1535 کنسلی پروازها؟

| چهارشنبه, ۱۶ اکتبر ۲۰۲۴، ۰۴:۲۰ ب.ظ

کمتر از دو هفته دیگه پرواز دارم و این کنسلیا واقعا اعصاب و روان برای آدم نمیذاره

یا درست و حسابی مث آدم بگین تا فلان تاریخ همه پروازا کنسل یا این مسخره بازیا چیه که هر هفته تمدید میکنین

تف تو روح همه ایرلاینها

1534: سفر، کنسرت، و دوباره سفر!

| سه شنبه, ۸ اکتبر ۲۰۲۴، ۱۰:۳۹ ق.ظ

چقدر ننوشتم باز!

***این پست رو 5 روز پیش، سه شنبه نوشتم و الن که منتشرش میکنم یکشنبس. واسه همین دوباره باز لانگ ویکند اومده!

هفته پیش لانگ ویکند آخر سپتامبر بلیت کنسرت دار.ی..وش داشتم. روز جمعه عصری با موقشنگ رفتیم فرودگاه و شب رسیدم ونکوور

شنبه با دوست جان رفتیم استنلی پارک. البته بعد از اینکه لنگ ظهر از خواب پاشدیم و تا خرخره صبجانه خوردیم. رفتیم و کلی قدم زدیم اطراف ساحل و عکسای پاییزی طور گرفتیم. بعدش رفتیم رستوران ایرانی و من دیزی خوردم. چقدر که چسبید! یعنی عشق کردم.... دوستم هم فسنجون گرفت. اما شیرین بود. غذاشو من حساب کردم.

بعدش رفتیم فروشگاه  ایرانی و من بعد از 3-4 سال نارنگی سبز ایرانی خریدم. به همراه پسته تازه. خیلی رو ابرا بودم. تو راهمون شیرینی رولت و نون خامه ای هم از فروشگاه ایرانی خریدیم به همراه قهوه.

 اومدیم خونه، لباسامونو عوض کردیم و رفتیم سمت کنسرت. کنسرت دار.ی..وش خیلی خوب بود. با یاور همیشه مومن شروع کرد و یکی دو تا آهنگ قشنگ دیگه پشت بندش که منو به شدت احساساتی کرد و اشکام درومد. با اینگه خیلیییی هم دار...یوش فن نیستم. اما خب دیگه. تاثیرگذار بود!

شب یکمی چرخیدیم توی شهر و بعدش رفتیم خونه.

روز یکشنبه رفتیم Lynn. Canyon

یه هایک باصفا و جنگلی سرسبز. خیلی قشنگ بود. یه پل معلق هم داشت که هزار نفر آدم روش بود و تلو تلو میخورد. دم ورودی یه هات چاکلت خریدیم که از بس شیرین بود نتونستیم تمومش کنیم و ریختیم دور.

بعدش باز رفتیم خونه و لباس عوض کرد دوستم و بعد آقای ادمایرر Admirer دوستم اومد دنبالمون ببردمون رستوران ایرانی باز :)

رفتیم رستورانه و جا نداشت. بنابراین رفتیم ساحل جریکو. 

تا سه شنبه اونجا بودم و باز با موقشنگ برگشتم

این هفته هم شنبه و یکشنبه با موقشنگ رفتیم یه سفر کوچولوی دو روزه

روز اول یه مزرعه طور رفتیم که حالت توریستی داشت. بعدش همونجا ناهار خوردیم و رفتیم یه آبشاری رو دیدیم. دیگه عصری به سمت هتلمون رانندگی کردیم که یه دو ساعتی دور بود. نمیدونم چرا جاده های کانادا هیچ چراغی ندارن. ظلمات بود. شبش رفتیم هات اسپرینگ (چشمه آب گرم) تو حیاط هتل. 

اینقدر آبش گرم بود که یکم میموندم نفس تنگی میگرفتم. بعد میدوییدیم میرفتیم توی استخر آب سرد تا گردن. باز دوباره. البته همین کارا باعث شد تا همین الانشم سرما خورده نشستم اینجا :|

 

روز دوم (یکشنبه) رفتیم یه دریاچه معروف و قشنگ و بعدش یه هایک تقریبا طولانی تر از قبل. رسما کوهنوردی توی برف بود که دهنم صاف شد. اینم هی گرمم میشد با تیشرت وسط برفا رفتم و همونم موثر بود در سرما خوردنم

خلاصه کوه رو رفتیم و تهش دیگه یه قله بود که به شدت برفی بود و موقشنگم قفلی زده بود که اینو باید بریم. راهش مالرو هم نبود. یعنی کسی از روبرو میومد باید میرفتیم کنار که اون رد شه بعد ما بریم. به شدت هم شیبدار بود. منم قاطی کرده بودم و به شدت عصبانی بودم. اما بعدا که بهش گفتم گفت اصلا نفهمیدم عصبانی بودی!!!!!!!!

تقریبا نصفشو رفتیم و ایشون دیگه منصرف شد و اجازه برگشت صادر کرد. یعنی خیلی عصبانی بودما. اما خب به خیر گذشت. بماند که تردد در گروههای کمتر از 4 نفره هم زده بود پیشنهاد نمیشه و بهتره بالای 4 نفر برین. بعد ما دو نفری پاشده بودیم بریم. از اینم کلی ترس برم داشته بود. اما موقشنگ از هیچی نمیترسه :|

دیگه برگشتیم به شهرمون و تو راه که 4-5 ساعتی میشد کلی حرف زدیم. از این دو روزی که با هم بودیم به هم فیدبک دادیم. از چی خوشمون اومد و از چی خوشمون نیومد. خلاصه تا خود خونه مشغول حرف زدن بودیم. جالب بود.

اینم از اولین مسافرت دو روزه ما!