آسِمـــــان می‌نویســـد...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۰۲
    260
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۵/۱۵
    265
  • ۱۵/۱۱/۱۶
    210
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264
  • ۱۷/۰۴/۲۳
    ...
  • ۱۵/۱۰/۳۰
    287
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
محبوب ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۶/۱۰/۰۴
    291
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۵/۰۷/۳۰
    265
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
  • ۱۶/۰۵/۰۳
    257
  • ۱۶/۰۴/۳۰
    254
  • ۱۷/۰۲/۰۷
    310
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264

۱۳ مطلب در مارس ۲۰۱۷ ثبت شده است

روز چهاردهم

| پنجشنبه, ۳۰ مارس ۲۰۱۷، ۰۳:۱۵ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۳۰ مارس ۱۷ ، ۱۵:۱۵

روز دوازدهم و سیزدهم

| چهارشنبه, ۲۹ مارس ۲۰۱۷، ۰۵:۰۸ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۹ مارس ۱۷ ، ۱۷:۰۸

روز دهم و یازدهم

| دوشنبه, ۲۷ مارس ۲۰۱۷، ۰۳:۳۲ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۷ مارس ۱۷ ، ۱۵:۳۲

روز نهم

| شنبه, ۲۵ مارس ۲۰۱۷، ۰۳:۱۷ ب.ظ

روز هشتم

| جمعه, ۲۴ مارس ۲۰۱۷، ۰۵:۰۱ ب.ظ

روز ششم و هفتم

| پنجشنبه, ۲۳ مارس ۲۰۱۷، ۰۶:۵۵ ق.ظ

دیروز چهارشنبه روز دوم فروردین صب خیلی دیر بیدار شدیم.

روز پنجم

| سه شنبه, ۲۱ مارس ۲۰۱۷، ۰۳:۳۳ ب.ظ

امروز اولین روزاز بهارمون بود

روز چهارم

| دوشنبه, ۲۰ مارس ۲۰۱۷، ۰۴:۳۶ ب.ظ
سال نو مبارک!

روز سوم

| يكشنبه, ۱۹ مارس ۲۰۱۷، ۰۶:۳۷ ق.ظ

امروز یکشنبه 29 اسفنده و فردا عید میشه...

317- آنچه در 95 گذشت

| يكشنبه, ۱۹ مارس ۲۰۱۷، ۰۶:۳۴ ق.ظ

امسال، سال عجیب غریبی بود. فروردین امسال بود که فندقک بهم طعم خوب خاله شدن رو چشوند. تا اواخر فروردین پیشش بودیم و اردیبهشت فصل کنکور ارشدم شد. خردادماه باز هم کلی پیش فنقولک بودم و نتیجه کنکور با اون وقت و انرژی کمی که براش گذاشته بودم بهتر از تصوراتم شد. همونجا پیش فنقولک انتخاب رشته کردم و اوایل تابستون برگشتم واسه تدریسم توی آموزشگاه. توی شهریورماه نتیجه کنکور اومد و اون جایی که اصلا دوست نداشتم و متنفر بودم ازش اما روزانه قبول شدم. تقریبا حق انتخابی نداشتم و مجبور شدم برم! یک هفته بعد از مراسم عروسی پسرخاله و اوایل مهرماه راه افتادم به سمت شهر دانشگاهی و افسردگی روحم شروع شد. آبان ماه شکست سختی خوردم. تکمیل ظرفیت قبول نشدم و کلی از نظر روحی شکست خوردم. به فکر انتقالی افتادم. توی آذرماه بیشترش خونه بودم و یک هفته ای هم پیش فنقولکم موندم. دی ماه فصل امتحانات بود و بعد از اون تصمیم گرفتم که توی راهی که قرار گرفتم ادامه بدم و از فکر انتقالی هم درومدم. همین ماه درخواست پاسپورت دادم و فکر نمی‌کردم به این زودی ازش استفاده کنم! بهمن ماه که فکر می‌کردیم وقت رسیدنمونه اما.... سه روز بعد از تولدم انکل برام بیلیت گرفت و ویزا!

وقتی بعد از تعطیلات برگشتم به خوابگاه هم یه کار پاره وقت برام جور شد و تصمیم گرفتم که بیشتر از خونه دور بمونم. حدود سه هفته موندم و بعد از پایان کلاسام رسیدیم به اولین سفر دور و درازم که در 25 سالگیم رقم خورد...

امیدوارم 96 سال خوبی باشه...

نوروز مبارک...