آسِمـــــان می‌نویســـد...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۰۲
    260
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۵/۱۵
    265
  • ۱۵/۱۱/۱۶
    210
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264
  • ۱۷/۰۴/۲۳
    ...
  • ۱۵/۱۰/۳۰
    287
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
محبوب ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۶/۱۰/۰۴
    291
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۵/۰۷/۳۰
    265
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
  • ۱۶/۰۵/۰۳
    257
  • ۱۶/۰۴/۳۰
    254
  • ۱۷/۰۲/۰۷
    310
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264

۲ مطلب در جولای ۲۰۱۷ ثبت شده است

347

| جمعه, ۱۴ جولای ۲۰۱۷، ۱۱:۲۳ ق.ظ


دیشب شروعش کردم و امروز عصر تموم شد. شخصیتهاش من بودم و ال یا شاید بقیه همکلاسیای دانشگاه. خودم رو دیدم. خان رو دیدم(از این اسم خوشم نمیاد)، مادرم، پدرم و در مجموع باهاش برگشتم به عقب. یاد ترسها و دودلیهای خودم توی زمستون 95 افتادم. که... چه روزای سختی داشتم، مثل شبانه، که نمیدونست دوسش داره یا نه، مثل همین الانم. برام عجیب بود اولش!

ذهنم حسابی در هم برهمه. چطور نویسنده ها هرچی که تو کلشونه رو نظم میدن و میریزن رو کاغذ؟ کاش منم میتونستم بیارم رو کاغذ. حداقل یکم لابلاش جا باز میشد. این روزا کارای نکردم رو فقط از امروز هل میدم به فردا. واقعا دارن تلنبار میشن روی هم. باید یه فکری به حال خودم بکنم...

به وقت اتمام واحدهای تئوری

| يكشنبه, ۲ جولای ۲۰۱۷، ۰۱:۲۱ ب.ظ

اینهمه نالیدم، اشک ریختم، رفتم و اومدم و بلخره واحدای تئوریم تموم شد. انگار نصف راهشو رفتم و یه جورایی حس میکنم ارشدمم گرفتم. حسم؟ هیچی! البته خب معلومه که خیلی مونده و کار زیاد دارم. اما خب بازم بیشتر راه رو رفتم...

امروز یکشنبه یازدهم تیر نود و شش من آخرین امتحان ارشدم رو هم دادم. هیچوقت اینقدر نزدیک نمی‌دیدم این روز رو؛ اما اومد. سال تحصیلی پر حاشیه ای بود! الحمدلله که به خیر گذشت. این روزا خیلی به هدف های بعدیم و در کل هدفم توی زندگیم فکر میکنم. و واقعا هنوزم به جایی نرسیدم. از یه جایی به بعد خیلی زندگی یکنواخت میشه. دوس ندارم به یکنواختی برسم. امیدوارم که تحصیلم به کارم بیاد و اگر خیر در ادامه این راهه خدا کمکم کنه