آسِمـــــان می‌نویســـد...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۰۲
    260
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۵/۱۵
    265
  • ۱۵/۱۱/۱۶
    210
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264
  • ۱۷/۰۴/۲۳
    ...
  • ۱۵/۱۰/۳۰
    287
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
محبوب ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۶/۱۰/۰۴
    291
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۵/۰۷/۳۰
    265
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
  • ۱۶/۰۵/۰۳
    257
  • ۱۶/۰۴/۳۰
    254
  • ۱۷/۰۲/۰۷
    310
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264

۳ مطلب در می ۲۰۲۲ ثبت شده است

1199

| پنجشنبه, ۱۲ می ۲۰۲۲، ۱۲:۲۳ ق.ظ

امروز ۱۲ می کلید خونه جدید رو از منیجرمون گرفتیم

و دیگه این خونه مال ما شد

البته اجاره جون رو هم ریختیم تا کلید رو داد بهمون

همخونه همچنان غر میزنه همش و این خیلی حس بدی بهم میده

ولی خونه جدید واقعا بهتر از اینجاست

هم بزرگتر و جادارتره و هم جاش بهتره

درسته یه سری نکات منفی هم داره ولی خب به نظرم نکات مثبتش بیشترتره

دیگه این که دوست گرمابه و گلستانم ع دیروز توی لب خودش رو به فنای عظمی داد و بلایی سر خودش آورد که سر از بیمارستان درآوردیم

و البته خاک بر سر سیستم درمان و بهداشت این کشور که برای هر مورد اورژانسی اعم از یه بخیه ساده باید حداقل دوازده ساعت تو سالن انتظار بشینی

چطور میشه شهر به این بزرگی یه مطب شبانه روزی دکتر نداشته باشه و تو ناچار شی بری اورژانس

خلاصه که ع یه چند ساعتی نشست و دیگه شب رفت خونشون و بیخیال داستان شد

 عوضش امروز رفتیم کلینیک دانشگاه و دکتره معاینش کرد و هیچ کاری نکرد :))))

 

خلاصه که خدا به من رحم کرد وگرنه نمیدونم چه خاکی باید به سرم میکردم

امروز هم یه ایمیل بلندبالا برای استادم نوشتم که این کار خیلی خطرناکه و اینا و بگو یه نفر بیاد دریا کنه که ایشون باهام میتینگ گذاشت و گفت که آش کشک خالته بخوری پاته نخوری پاته🫣

گفت مته جدید واست سفارش میزنم اگر چیزی میخوای بگو که من یه شیلد محافظ صورت و یه جعبه کمکهای اولیه خواستم🤦🏻‍♀️ نمیدونه که دیروز خونریزی داشتیم 🫤 اونم بهم کلی کار محاسباتی داد که تا موقع رسیدن سفارشا انجام بدم😐

 

 

 

1198

| سه شنبه, ۱۰ می ۲۰۲۲، ۰۵:۵۲ ق.ظ

ساعت پنج و چهل و چهار دقیقه صبحه

از ساعت پنج بیدارم

دیشب ساعت سه خوابیدم. یعنی دو ساعت

اول به خاطر دسشویی بیدار شدم اما بعد از گشنگی خوابم نبرد

دیشب شامم نخوردم

دیدم نمیشه، پاشدم رو دو تا تست کره عسل مالیدم و توی قوری چای خشک و آب سرد ریختم گذاشتم روی گاز

پشمای کاشف السلطنه از این حرکت من ریخت :)))))

دیشب تا ساعت ۱۲:۳۰ خونه اف اف بودیم با ع

بعد من با اتوبوس اومدم خونه

و اینقدر آدمهای بی خانمان و دراگی تو خیابون بود که کرک و پرم ریخته بود

خاک بر سرم که هربار تا این موقع بیرون میمونم و با اتوبوس برمیگردم

دیشب ایستگاه نزدیک خونه پیاده شدم و یکی از اون آدمهای ویییرد هم باهام پیاده شد

بعد من راه نیفتادم بیام خونه. موندم تو ایستگاه و زنگ زدم ع تا تا خونه باهاش حرف بزنم

هروقت میترسم برم خونه بهش میزنگم

بعد حس کردم راننده اتوبوس هم با نگاهش بهم گفت که مراقب باش

چون پاش رو رو گاز هم که گذاشت همچنان با من ارتباط چشمیشو تمام نمیکرد

یا شایدم میخواست اونم ترتیب منو بده

یعنی داشتم خراب میکردم به خودم

دیگه کمی که اون مرده دور شد اومدم سمت خونه و بلخره رسیدم

قلبم تند تند میزد 

هیچی دیگه، اینم از داستان امنیت در کشور جهان اولی مثلا

شام هم نخوردم دیگه چون همخونم خواب بود

آها اینم بگم که جلو چشم ما تو خونه اف دو نفر یه دوچرخه رو بلند کردن بردن و ما هیچ کاری نتونستیم بکنیم

امنیت هیچ، امنیت نگاه.....

آقای قاضی من فک نمیکردم اینجا اینجوری باشه🥹

 

 

1197

| يكشنبه, ۱ می ۲۰۲۲، ۰۹:۰۶ ب.ظ

امروز یکشنبه بود. 1 می

دیشب خونه اف اف بودم. یعنی با دوتا دخترای دیگه تا 5 صبح نشستیم به حرف و دیگه منم خواب موندم

صب از گشنگی داشتم غش میکردم. اف افو بیدار کردم بریم صبونه بیرون. دیگه رفتیم کنار خونش یه چیزی خوردیم که اصلا به درد نمیخورد و منم 24 تا بابتش پیاده شدم. ولی عوضش سیر شدم.

بعدش رقتیم مال و من دنبال یه چیزی بودم واسه فسقلها بخرم که بدم پس فردا دوستم که میره ایران ببره

دیگه بعد از هزار ساعت یدونه ازین سرهمیا واسه کوچولوعه و یدونه تاپ جین واسه بزرگوله خریدم. دونه ای شد حدودا 31 تا

بعدشم اومدم خونه و دوش گرفتم و نشستم. ایشالا امشب تکس رو تمام کنم :|

دیروز که سر کار بودم. 5 ساعت سر پا بودم. یعنی پاره و پوره... عصری هم که رفتم خونه اف اف. با خودم قرمه سبزی بردم و کیکهایی که پخته بودم. 

پریروز که جمعه باشه هم همون روزی بود که سر کار یکی بهم شماره داد :)))))) یهو پسره مث ایرانیا پاشد اومد موقع حساب کردن شمارشو واسم روی برگه ای که اردر میگیریم نوشت. منم موندم چی بگم. گفتم او! 

روز پنجشنبه هم که صبح یکی از بچه های گروه دفاع داشت استاد شام دعوتمون کرد بار. خانمش هم اومد. اینقدر ازشون خوشم اومد. گوگولی بودن خیلی

قرار بود این پست مفصل باشه. اما یهو حوصلم ته کشید

کاش بعدا بیام مفصل تعریف کنم