آسِمـــــان می‌نویســـد...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۰۲
    260
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۵/۱۵
    265
  • ۱۵/۱۱/۱۶
    210
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264
  • ۱۷/۰۴/۲۳
    ...
  • ۱۵/۱۰/۳۰
    287
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
محبوب ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۶/۱۰/۰۴
    291
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۵/۰۷/۳۰
    265
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
  • ۱۶/۰۵/۰۳
    257
  • ۱۶/۰۴/۳۰
    254
  • ۱۷/۰۲/۰۷
    310
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264

۱۷ مطلب در فوریه ۲۰۲۳ ثبت شده است

1303

| يكشنبه, ۲۶ فوریه ۲۰۲۳، ۱۱:۵۲ ق.ظ

یکشنبه، 26 فوریه، 11:44 صبح

 

دیشب زود خوابیدم. یعنی مثلا قبل از یک! صبحم ساعت نه اینا پاشدم. خیلی خسته بودم تا ده موندم توی تخت و پاشدم یه صبونه الکی خوردم. نون، کره بادوم و عسل و چای. حینش با جوجه2 حرف زدم. بعدش اومدم صورتم رو شیو و لیزر کردم. سرم و کرم زدم به صورتم. ریمل و دور چشم زدم. خودمو تو آینه دیدم. خوشگل شدم ^_^

خیلی وقت بود لیزر نکرده بودم. حالا جاهای دیگه رو هم باید سهمیه بندی کنم یه دور اونا رو هم انجام بدم. 

با اف قرار جیم گذاشتم. اگرم نشومد خودم میرم عصر. 

سیب و کاهو آوردم بخورم. به عنوان میان وعده صبح!

خوشم میاد از این کارا. از این به بعد میرم دانشگاه هم باید از این جور خوراکیا ببرم. چیه خشک خشک میشینم تا عصر هیچ چیز خاصی ندارم بخورم.

گوشت هم گذاشتم از فریزر بیرون. شب میخوام عدس پلو و ماکارونی درست کنم برای روزهای پیش رو. 

الانم دیگه موسیقی رو قطع کنم و ادامه مقاله رو بخونم. 

شایدم برای ویکند به اف بگم ماشین بگیریم بریم کاسکو خرید. مرغ و ماهی ندارم. گوشتمم آخراشه.

کاش ع بره خرید بهم بگه. فک کنم بدجنس شده باهام دیگه بهم نمیگه چیزی برام بخره

1302

| يكشنبه, ۲۶ فوریه ۲۰۲۳، ۱۲:۰۴ ق.ظ

شنبه، ۲۵ فوریه ۲۰۲۳، ۲۳:۴۸

 

امروز ابسترکت، کانکلوژن، بیشتر متودز و اپلیکیشنهای روش ارایه شده در مقاله رو خوندم. فردا تمومش میکنم. 

ساعت پنج رفتم سر کار و تا ده یه ثانیه هم ننشستم. یه ریز راه رفتم و کار کردم. خدا رو شکر شب پربرکتی بود

یکی از مشتریا، البته خانوم که همراه آقاشون بود، باهام حرف زد و گفت چشمات رو دوست دارم. من باااال ^_^
بعد دیگه کمی بیشتر حرف زد که اهل کجایی و چیکار میکنی و این حرفا

خلاصه که ریمل چیز خیلی خوبیه و همیشه سعی کنین حال خوب به مردم بدین با تعریفاتون

منم تلاش میکنم از زیباییا تعریف کنم. چرا که نه؟ وقتی مفت و مجانی میشه یه حال خوب به بقیه داد، چرا تعریف نکنیم از هم؟

یه میز داشتم که خانومه به پیاز آلرژی داشت. امشبم سووووووو. پ....ر کریزی بود. گفتن هیچ تغییری قبول نکنید. گفت پیاز نباشه تو غذام گفتم اوکی. اومدم دیدم رو غذای اصلی یکم پیازه تا ظرف رو بردم بگم که چیه شروع کرد عطسه کردن! مگه ول میکرد

گفت آلرژی دارم و اینا فک کردم الکی میگه. خلاصه بردم همه چیزشو سریع عوض کردن و براش بردم. یعنی میخوام بگم این داستان آلرژی کاناداییا هم مثنوی هفتاد منه!

آخر شب هم رفتم طبقه پایین که فوق کریزی بود دستگاه پوزامون رو ببندم که یه آقایی هی لبخند زد بهم. هی من لبخند زدم هی اون. خلاصه من منتظر بچه ها بودم رفتم اونور میزشون وایسادم و یهو دیدم اومد پیشم گفت من هی بهت لبخند میزنم حس میکنم چهرت آشناست و یه جایی دیدمت. من چی بگم خوبه؟ گفتم how come?

خدایا هنوزم نمیدونم چی باید میگفتم :))))

خلاصه اسممو پرسید و اسمشو گفت و باهام دست داد و رفت نشست. منم برگشتنی بهش دست تکون دادم و بای گفتم. همین :)))))) نکشیمون معاشرتتتتتتتی

خخخخخخ

دیگه برگشتنی رفتم رستوران کنار رستورانمون و برگر خوردم. همکار چینیم هم گفتم اومد و براش وینگ سفارش دادم 

و پول غذاهامون رو هم من دادم و اون تیپ داد. در واقع به جبران شب تولدم شام تولدش رو خواستم بدم. من چهل دادم و اونم کلی سکه داد. برگشتنی با فوردش بهم راید داد تا دم خونه و وقتی رسیدیم وسط خیابون نگه داشت و گفت گودبای مای فرند، اینقدر خندیدم غش کردم. یهو وسط خیابون آخه؟ :)))))

الان دیگه از دوازده گذشته. مسواک زدم. آرایش پاک کردم و تو تختم. یکمی تو اینستا بچرخم و بخوابم

فردا ایشالا اول مقاله رو تموم کنم و بعدش برم جیم ^_^
گود لاک تو می، آی لاو مای سلف، آی مین عه لات تو می :))) کیسسسسسسسس

1301 Capable

| شنبه, ۲۵ فوریه ۲۰۲۳، ۰۱:۰۶ ب.ظ

دیروز استادم بهم گفت تو Capable هستی

با توجه به ترجمه گوگل ترنزلیت یعنی من توانا، قابل، لایق، ماهر، بااستعداد، مولد علم، دانا، وابسته به علم، جوهردار و صلاحیت دار هستم ^_^

تا درودی دیگر بدروووود ^_^
 

دلم میخواد یه عالمه کتاب بخونم، یه عالمه فیلم ببینم، یه عالمه مسافرت برم و خوش بگذره بهم، یه عالمه وقتم رو به خوشی و بیخیالی بگذرونم و یه عالمه برم توی دل طبیعت، پاهامو بندازم توی آب رودخونه، به صدای پرنده ها و درختا گوش بدم. یه عالمه یوگا کنم

اما باید بشینم 22 صفحه مقاله ای که یکی از دانشجوها نوشته رو بخونم و ناهار بخورم برم سر کار

و بعد ویس میتینگ دیروز رو هم گوش بدم تا بفهمم چی میگه استاد... خدایا از حجم ناآگاهی و نفهمی من بکاه و درهای فهم و دانشت را بر من بگشا. یا بر پولم بیفزا حداقل...

 

 

*بی ربط ترین عنوان و متن :)

** اینو یادم رفت. یه عالمه هم زبان خونده باشم و یه آیلتس جنرال 8 هم داشته باشم و باهاش پی آر شده باشم :)

۱۲۹۹ یک روز معمولی

| شنبه, ۲۵ فوریه ۲۰۲۳، ۱۲:۳۳ ق.ظ

چند روزیه هوا به شدت منفیه

منظورم مسخره بازی نیست. منظورم چیزی روی اوردر منفی سی درجه و این حرفاس

لباس خوابم از چند لایه تشکیل شده تا با پتوی پرپره ام یخ نزنم!

این هفته از سه شنبه شروع شد و من هر روز رفتم آفیس

امروز هم صبح رفتم. رفتم تا برای تی ای هفته دیگه لب رو آماده کنیم

و پسر همگروهیم روی یه دستگاه قفلی زد 

و من نمیدونستم روی چی قفلی زده که ارور میداد

اما بلخره بعد از دو ساعت ول کنش درست شد و آزمایش را انجام دادیم و تمام شد

بعدش رفتم آفیس و سپس با میم و هم آفیسی اش رفتیم ناهار خوردیم و من بدیو بدیو اومدم رفتم میتینگ

کتاب استادم دستم بود که دم در اتاقش یادم افتاد باید میاوردم دوباره دویدم و رفتم برش داشتم و برگشتم

گفت چند دقیقه پیشم اومدی؟ ببخشید که میتینگ قبلیم طول کشید که گفتم نه کتاب فراموشم شده بود که دویدم بیارمش و اینا

بعد از میتینگ جمع کردم بیام خونه که سر راه دوباره رفتم آفیس میم تا ازش یه یادگاری بگیرم

چون که امروز آخرین روز دانشگاهش بود و از دوشنبه میره سر کار

دلم براش تنگ میشه با اینکه مدت کوتاهیه که باهاش دوست شدم اما همیشه میرفتم پیشش چایی میخوردیم

خلاصه اومدم خونه و یه شیرموز درست کردم و حاضر شدم رفتم سر کار

بعدش از سر کار هم زود اومدم الحمدلله

البته کاسبی هم بد نبود خدا بده برکت خدا رو شکر

دیگه چی؟ اومدم استیک و سیب زمینی انداختم توی ایرفرایر و با خواهر تلفنی حرف زدم

امشب یک ساعت و نیم حرف زدیم

خواهرم جای مادر و دوست پسرمو همزمان پر میکنه

کلی شر و ور گفتم

بعد از شام یه چای به همراه یک اسلایس چیز کیک هم خوردم

دیگه از این چیزکیکها بدم اومده

 یه اسلایس هم باقی مونده

تصمیم جدیدی که گرفتم: به حداقل رساندن میزان مصرف شیرنی و قندیجات

چون تاثیر بسیار بسزایی روی جوش و پوستم داره

چون تنها چیزیه که میبینم میتونه باعث جوشهام شده باشه

این چند وقت اخیر خیلی زیاد شیرینی و آت آشغال خوردم و به شدت جوشام ریخته بیرون. باشد که بعد از اتمام اون آخرین اسلایس چیزکیک دیگه مصرف شیرینیجات رو کنترل کنم و به پوست ایده آلم برسم!

یه مقاله جدید استاد جان فرستاده بخونم...

 

من خیلی دوستش دارم اخلاقشو

امروز ازم پرسید چه خبر از ریسرچت خوب پیش میره؟ گفتم نات گود

تندی کامپیوترشو باز کرد و شروع کرد کمک کردن من. عزیز دلم

بعدشم که کلی توضیح داد و من هیچی نفهمیدم(البته به روی خودم نیاوردم و باید ویساشو گوش کنم) گفت یو آر کیپبل، یو کن دو ایت. بوسش نکنم آخه؟ 

 

 

 

امشب داشتم از شبای گریه ام، خستگیا، ناامیدیا و تلاشای تا دم امتحان آیلتس، دغدغه ها و نگرانیای پول آزمون، قرض و قوله ها، دست و پا زدنا حرف میزدم

زندگی من هم واسه خودش عجیب بود، درسته خیلی شرایط سخت نبود، اما هموار و آسونم نبود و همش چالش و سختی هم همراه مسیر زندگیم بود. من راحت به اینجا نرسیدم. اما واقعا دست خدا بود که همراهم بود تا اینجا. 

خدایا دستمو ول نکن. واقعا میگما

 

۱۲۹۸ تلاش برای بهبود شخصیت

| پنجشنبه, ۲۳ فوریه ۲۰۲۳، ۱۱:۲۷ ب.ظ

میخوام نمرین صبر و سکوت بذارم برای خودم

میخوام تا عید بذارم اما نمیدونم بتونم یا نه

میخوام از این روز تا روز عید کمی به سکوت بیشتر، مزه ریختن کمتر و حرف زدن کمتر، و صبر بیشتر تلاش کنم. 

صبرشو نمیدونم از کجام آوردم

منظورم خودداری بیشتر بود

پس سعی میکنم که چی؟ حرف نامربوط و نسنجیده نزنم. قبل از حرف زدن فکر کنم و حرفم را بسنجم

و اگر چیزی فهمیدم و حسی گرفتم خوددار باشم و اینقدر سعی در نمایش تیز و بز بودم خود نداشته باشم

در مورد آدمهای دیگه هم؟ آفرین هیچ حرفی و سخنی نخواهیم داشت

فردا میتینگ افتضاحه هیچی ندارم که بگم چون هیچی نفهمیدم و الکی مث خر گفتم اوکی اوکی

میخوام برم بگم گیجم

 

 

 

چقدر تولدم زود و بی سر و صدا گذشت

این انصاف نبود اصلا

هیچکسی هم دوسم نداشت و نداره

و تولدم خیلی بی شور و حال بود :(

1297 تراپیست

| سه شنبه, ۲۱ فوریه ۲۰۲۳، ۰۹:۰۸ ق.ظ

سه شنبه، ۲۱ فوریه ۲۰۲۳، ۹:۰۳ صبح

 

 

سی و سه دقیقس که منتظر روانشناس هستم تا لینک بفرسته که آنلاین شیم. هنوز خبری ازش نشده

مینوایل اومدم بلیتای ایران رو چک کردم و میبینم که خیلی زیاد خرج روی دستم میذاره یه ایران اومدن و برگشتنم. به نظرم یه وقتی بیام که حداقل آزمونمو داده باشم و با خیال راحت یکم استراحت کنم. اینجوری هول هولکی فقط اومدن میمونه برام.

مودم داره از حالت تراپی میپره بیرون. چرا این آنلاین نمیشه

 

*چرا من باکلاس نمیشم؟ اولش عنوان رو گذاشته بودم مشاوره، بعد کردمش روانشناس. یعو یادم اومد اسم با کلاسش تراپیه :))))))

 

 

پ.ن: جلسم هفته بعد بود :))))) تاریخ رو چک نکردم. چقدر خنگم من. بهش مسج دادم اومد گفت هفته بعده! گفت رفتارت خیلی ملایم بود. گفتم حاجی دیگه با روانپریش که تراپی نمیکنی :))))) انتظار داشت مثلا فحش کشش کنم؟ خخخخخ

1296- Vector

| دوشنبه, ۲۰ فوریه ۲۰۲۳، ۱۱:۰۹ ب.ظ

دارم ویسهای آخرین میتینگ رو گوش میدم و یه جا به استاد میگم 

what is vector image?

اون یه پلات رو کامپیوترش باز میکنه و بهم میگه:

Vector means this array

خدایا از اینجا تا آفیسش :))))))))))))

منو چی فرض کردی! چرا فک کردی معنی وکتور رو نمیدونم مرد حسابی؟ اینو که دیگه بچه دبیرستانی هم بلده :))

 

 

* خیر سرم سوالم علمی بود. میگم وکتور ایمج رو چطوری باید بدست بیارم و اینا!

1295- اشکاش

| جمعه, ۱۷ فوریه ۲۰۲۳، ۰۴:۳۶ ب.ظ

ظهر پیام دادم که امروز نرم سر کار

چند تا ران هم هول هولکی گرفتم که عملا ریدم در واقع

یعنی عکسام همه در مقیاس پیکسل بود، نکردم یه کلیک کنم میلیمترشون کنم

ای قربون این مرد که هیچی بهم نگفت. یه چپ هم نگاهم نکرد 

من دیگه پالانمو انداختم شوند کله

یه ساندویچ ترکی گرفتم از استارباکس که به لعنت خدا هم نمی ارزید بوی گندی میداد بوقلمونش

ولی خوردم زهر مار رو

ضبحونم کافی گرفتم کلا این هفته همه پولامو ریختم توی حلق استارباکس. جهنم

بعد میتینگ اومدم خونه. تو اتوبوس خواهرم مسج داد و یکمی به حال اون گریم گرفت. اومدم خونه و باز یکم گریه کردم و نماز خوندم. خیلی گریه کردم

خدا رو شکر همخونه نبود

یکم از غذای نمیدونم چند روز پیش مونده بود که خوردم و یکمی هم سیب زمینی سرخ کردم و با ماست خوردم. همین الان بهم گفت که میتونی شب نیای

اول خواستم بوتمو ببرم برام بدوزن اما دیدم زود میبندن. بعد تصمیم گرفتم چای بذارم با کلوچه نادری که دیروز خریدم بخورم. بعد گفتم برم چیزکیک بگیرم. شایدم قسمت آخر مِید رو نگاه کردم

د لست وان آو آس رو هم قسمت اولشو دانلود کردم ببینم خوشم میاد یا نه

همین. الانم برم یه چایی بذارم؟ قبل رفتن جیم هم یه شیرموز بخورم

به شدت نزدیک به پریود هستم. شاید فردا. جیم رفتنم با تایم پریود و حموم رفتنم مچ کنم کلی وقت و امرژی ازم میره

نه چایی لازم دارم قطعا و صد در صد

خدای بزرگ کمک کن منو ...

  • ۱۷ فوریه ۲۳ ، ۱۶:۳۶

1294

| جمعه, ۱۷ فوریه ۲۰۲۳، ۰۹:۴۵ ق.ظ

توی یه کلاس با یه هندی و پاکستانی هستم و به شدت بوی مرد در فضا غالبه. به طوری که ماسک زدم من

دیروز یه دانشجوی سیاه داشتم و ایشون رایحه گل میدادن. بوی دیور. یعنی میخواستم بپرسم عطرت چیه

من واقعا مشکلی ندارم. اما فک کنم نزدیک پریودم واقعا چل میشم. مث الان. یعنی تمامی علایم حاملگی رو دارم. همین روزاس که بزام :|

 

* حس میکنم هیچ برنامه ای برای آینده ام ندارم و روزامو دارم در ناآگاهی کامل سپری میکنم. و این خیلی نگرانم کرده.