آسِمـــــان می‌نویســـد...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۰۲
    260
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۵/۱۵
    265
  • ۱۵/۱۱/۱۶
    210
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264
  • ۱۷/۰۴/۲۳
    ...
  • ۱۵/۱۰/۳۰
    287
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
محبوب ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۶/۱۰/۰۴
    291
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۵/۰۷/۳۰
    265
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
  • ۱۶/۰۵/۰۳
    257
  • ۱۶/۰۴/۳۰
    254
  • ۱۷/۰۲/۰۷
    310
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264

۸ مطلب در آوریل ۲۰۲۳ ثبت شده است

1328 اردیبهشت زیبا

| سه شنبه, ۲۵ آوریل ۲۰۲۳، ۱۱:۱۷ ق.ظ

صب ساعت 7:30 از خونه زدم بیرون

دیشب یه نم بارونی زده بود و زمینا نمناک بود

بعدش رسیدم دانشگاه داشتن با بلوور برگا رو جمع میکردن و یه بوی رشتی پیچیده بود که نگو و نپرس

آدم دلش میخواد عاشق بشه

البته انگاری بخت منم باز شده

فک کنم بخاطر عکس سوسکی ای باشه که روی پروفایل اینستام گذاشتم

هرچی توی این مدت که اینجا بودم هیشکی بهم ریکوعست نداده بود الان دارم ریکوعست و ریپلای میگیرم

خلاصه که خیلی خوبه

هرچند فک کنم همه یه 7-8 سالی سنم رو کمتر تخمین میزنن :)))))

هر کی هم منو میبینه ماکزیمم میگه مستر باشی و وقتی میگم پی اچ دی یه دور پشماشون میریزه و وفتی میگن سال دومم یه دور دیگه :))))

این آخر هفته میرم مسافرت بلخره و روز جمعه هم قبل سفر وقت آرایشگاه دارم تا موهامو کوتاه کنه ببینم چی میشه ایشالا که نرینه تو کله ام :)

خلاصه که همین فعلا بوس بای

1327

| چهارشنبه, ۱۹ آوریل ۲۰۲۳، ۰۴:۳۴ ب.ظ

خیلی وقته ننوشتم

جاست بیکاز اتفاق خاصی نیفتاده

همه چیز مثل همیشه

امروز هم روز اول پریودم و بازه امتحاناته و شیفتهای طولانی

جای این که بشینم درسمو بخونم و کارامو بکنم دارم خط بطلان میکشم روی زندگیم

شت

1326 ختم دعوت دیت

| پنجشنبه, ۶ آوریل ۲۰۲۳، ۱۰:۴۹ ق.ظ

۶اپریل، ساعت ۱۰:۴۷ صبح

 

امروز ۸:۳۰ صبح با تراپیستم جلسه داشتم و تصمیم گرفتم که به آقاهه مسج بدم که نمیتونم دعوتت رو قبول کنم

حالا شاید اصلا از همین جمله برداشت کنه که من دوس پسر دارم

ولی واقعا طرف رو دوس نداشتم

خیلی مشاورم حرفای جالبی بهم زد. در مورد طر.ح.وا.ره ها و این که باعث میشن که ما چه رفتاری داشته باشیم و من متوجه شدم دلیل دیت نرفتن من یکی از همین ط‌هاست! 

 

خلاصه که الان به طرف مسج دادم تشکر کردم از دعوتش و گفتم نمیام

تامام

راحت هم شدم

 

1325

| چهارشنبه, ۵ آوریل ۲۰۲۳، ۱۲:۰۷ ق.ظ

یعنی خواستم بگم تو سه ساعت چه قرمه سبزی ای پختم با این کنسرو قرمه سبزی

کلی هم آبغوره ریختم تا ترش بشه

الان میخوام بازم بریزم واسه خودم تا بخورم چقدر که خوشمزس به به

 

پ.ن1: آیا این پسره به من پیشنهاد خواهد داد؟

پ.ن.2: خواهرم میگه با اون یارویی که بهت مسج داده حتی اگه خوشت نمیاد هم دیت کن. خب من میگم چرا الکی دیت کنم وقتی مطمئنم که خوشم نمیاد؟ میگه برای اینکه از این ترس از صمیمیتت رها بشی. نمیدونم. حتی فکر کردن بهش هم آزارم میده

 

1324

| سه شنبه, ۴ آوریل ۲۰۲۳، ۱۰:۵۴ ق.ظ

این دو تا رو یادم رفت بنویسم

1323 اولین روزه

| سه شنبه, ۴ آوریل ۲۰۲۳، ۰۴:۵۱ ق.ظ

سه شنبه، ۴ اپریل، ۴:۴۸ صبح!

 

دیشب شام نخوردم. کشک بادمجون پختم. گفتم یه چرت بزنم دیرتر پاشم بخورم. کاش خورده بودم خوابیده بودم. با سالاد خوابیدم!

الانا پاشدم. یعنی ۴:۳۰ اینا

یه شیرموز پروتئینی درست کرده بودم دارم میخورم که بشه سحریم 

امیدوارم نگهم داره تا فردا شب! 

شاید فردا یه سر برم دانشگاه کارامو اونجا کنم تا زمان زودتر بگذره! شاید تا ظهر اینا بخوابم و بعد از نماز ظهر برم

جیم هم که تعطیل میکنم فردا

آیا شیرموز پروتئینی سحری است؟

1322 دوشنبه 3 اپریل

| دوشنبه, ۳ آوریل ۲۰۲۳، ۰۲:۳۷ ب.ظ

ساعت 14:21

 

خب امروز شروع هفته بود. ساعت 9 صبح میتینگ پستپن شده از جمعه رو داشتیم. دیشب نشستم بلخره یه ریزالتی درآوردم و به استاد نشون دادم و خوشش اومد

این هفته لانگ ویکنده. گفتش داره میره مسافرت. اما گفت تا آخر هفته یه ایمیل آپدیت بهش بزنم

حالا بشینم ببینم میتونم ورتیسیتی ها رو هم پیدا کنم براش

یه اوریج هم ازم میخواد که اصلا نمیدونم چی هست. دوباره باید نوت ها رو نگاه کنم و بشینم مغزمو جمع کنم

صب با خودم لقمه پنیر تخم مرغ اسفناج آوردم. یه لاته دی کف هم از استارباکس گرفتم و اون شد صبونم. هنوز ناهار نخوردم. تا 5 شیفتم

5 میرم آفیس ناهارمو میخورم

دیروزم که 13 بدرمون بود مثلا. یکمی کار کردم. ناهار از پاستایی که الف1 شب قبلش آورده بود با سالادم خوردم. وقتی یه کمی دیدم دارم جواب میگیرم یه چرتی زدم و بعدشم پاشدم رفتم جیم. بعدشم به زور الف1 رو برداشتم بردم پیاده روی تا 13مون رو در کنیم. اینقدر سرد بود که چاییدیم

سر راهمون رایس پودینگ و بستنی گرفتیم که لیترالی پلو کاکائویی بود و با مقداری بستنی. چیز آشغالی بود.

اومدم خونه دوش گرفتم، کمی سعی کردم کار کنم. و ریزالتامو شیر کردم با استاد  و خوابیدم در نهایت

جمعه و شنبه هم که سر کار بودم. شنبه یه ماجرایی پیش اومد سر تیپ که واقعا حوصلم نمیکشه ولی یه طورایی داشت سرم قشنگ کلاه میرفت. یکی نبود بگه احمق با این خارجیا تعارف بازی درنیار. هیچی دیگه داشت قشنگ ریده میشد به اون شب کار کردنم و پولی که در آورده بودم نصف هم کمتر از اون اصلش بود.. البته تقصیر خودم هم بود خیلی. بگذریم

راستی! کلاس شنا هم ثبت نام کردم ^_^

ده جلسه هست و متاسفانه اولین جلسش رو من مسافرتم و نیستم. احتمالا اون وسطا یه جلسه هم حداقل پریود باشم. امیدوارم که حداقل یکمی شنا یاد بگیرم ^_^

 

برم فعلا تا بعد!

 

 

1321 جمعه 31 مارچ 2023

| شنبه, ۱ آوریل ۲۰۲۳، ۱۲:۰۴ ق.ظ

ساعت 22:12 شب

 

امروز روز میتینگم بود

اول بگم، از وقتی پست رو باز کردم بنویسم تا الان که شروع کردم به نوشتن چقدر گذشته! الان دقیقا ساعت 23:58 شبه. حدود دو ساعت ول چرخیدم. همینجور زمان و عمرم رو هدر میدم

البته رفتم مرغ پختم و ریش ریش کردم. شام خوردم. سالاد درست کردم. همچین بیکار هم نچرخیدم

خب، امروز روز میتینگ بود و من لیترالی هیچی نداشتم بگم. الکی گفتم امروز نمیتونم بیام و میتینگ رو انداختم دوشنبه صبح. حالا بشینم یه غلطی کنم تا اون موقع. خدایا جدا کمک!

بعدش دسیژن لتر مقالم اومد و یسسسسس. مقالم اکسپت شد ^_^

خیلی مسرت بخش و شادی آور بود. اینم از روزم که ساخته شد

بعدش روز تولد جوجمون بود. کلی بادکنک گذاشتم رو سرم و جلو دستم و زنگ زدم و تولدش به صورت آنلاین شرکت کردم.

دیگه ظهر سریع مایه ماکارونی رو از فریزر درآوردم و یه کمی ماکارونی آبکش کردم و خوردم. بعدشم سریع پریدم تو حموم دوش گرفتم و حاضر شدم رفتم سر کار

قبلش رفتم یه کفش داشتم که پیکاپ کردم. سایز کوچیک گرفتم و اندازمه. 100$ گرفتمش توی آف نمیدونم نگهش دارم یا نه.

بعدش رفتم کرنبری و پودر وی خریدم و سپس رفتم سر کار

اونجا دو ساعتی بودم، اما چون که خلوت بود گفتن برو خونه اگه میخوای. من هم از خدا خواسته رفتم نون خریدم و مایع دستشویی و اومدم خونه

یه کمی تمرینات شکمم رو انجام دادم و خوراکی ناسالم آوردم خوردم و این کارا که گفتم کردم و بله درس هم نخوندم

کل صبحم هم به تماس با اداره دستمزدها(!) گذشت. میخواستم برای کمک هزینه اجاره خونه اپلای کنم که با هزار پرس و جو بلخره آنلاین سابمیت کردم. ایشالا که تعلق بگیره

اینم از این

دیشب هم آخر وقت میم.شین.عین اومد در خونه باهاش خدافظی کردم. امروز رفت از این شهر. 

یه خورده خوراکیجات بهم داد. و رفت

خدایا چرا یهو اینقدر خسته شدم؟

بخوابم صبح پاشم؟

چرا ریسرچم گیر کرده؟

چرا کار نمیکنم؟