آسِمـــــان می‌نویســـد...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۰۲
    260
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۵/۱۵
    265
  • ۱۵/۱۱/۱۶
    210
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264
  • ۱۷/۰۴/۲۳
    ...
  • ۱۵/۱۰/۳۰
    287
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
محبوب ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۶/۱۰/۰۴
    291
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۵/۰۷/۳۰
    265
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
  • ۱۶/۰۵/۰۳
    257
  • ۱۶/۰۴/۳۰
    254
  • ۱۷/۰۲/۰۷
    310
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264

۵۴ مطلب با موضوع «من و پایان نامه!» ثبت شده است

1012

| يكشنبه, ۱۸ اکتبر ۲۰۲۰، ۰۷:۵۸ ق.ظ

اینستا رو پاک کردم و اینقدر خمارم... 

کاش یکشنبه هفته بعد بود منم خوشحال و راضی از امتحانی که دادم اینجا نشسته غم ۵‌ صب بیدار شدن فردامو میخوردم :))

راستی دیروز استاد پیام داد که مقاله دوم ادیت کردم نوبت توعه‌. یعنی از الان برای بعد امتحانم بدبختی ریخته :| اسیر شدیم به خداااا

اتفاقی برگشتم به پستای پاییز ۹۸ و دیدم چقدر آدم تر بودم

دو هفته که جوجه اینجا بود و هیچی. کلا سوخت شد روزها

اما امروز رو بخوام بگم، دو تا پارت از سکشن یک ریدینگ و دو تا سکشن آخر یه لیسنینگ که مونده بود رو زدم بلخره و تست اول کم،بریج ۱۱ رو تمام کردم بعد از دو سه هفته....

رید ۷.۵ و لیسن هم ۸ شدم در مجموع. البته که فاصله افتاد بین سکشنا و شرایط استاندارد نبود ولی برای بعد از شیش هفت ماه برام خوشحال کنندست...

فردا صب هم میخوام قبل از مغازه پاشم و درس بخونم. بعد از ظهر قبل از کلاس اسپیکمون هم درس میخونم و هم ایشالا بعدش. امیدوارم دیگه انسان شده باشم به امید خدا

امشب یه نیم ساعت هم سبک سبک یوگا کردم و خوب بود در حد نرمش و دست گرمی بود برام

صب جوجه اینا رفتن و اتاقم که منفجر بود رو تمیز کردم. جارو کشیدم و بعد از ظهر هم چند قسمت تیکه تیکه از سریال ه.م.‌.گ‌ن.اه رو از تو اینستا دیدم!

گاهی یه کارایی میکنما🙆‍♀️

راستی هفته پیش سه تا پد پارچه ای سفارش داده بودم برای روزای آخر ولی واقعا دلم نمیاد استفادشون کنم. خیلی گوگولین

دیگه؟ به شدت جای جوجه خالیه. ولی خب منم کار داشتم و باید برسم به کارا همین الانشم خیلی عقب افتادم

مامان حالش بهتره. صب خواهر اینا رفتنی کمی گریه کرد و مام اشکی شدیم. ولی خب زندگی همینه دیگه.‌‌‌.. امیدوارم بیماریش کامل متوقف شده باشه...

راستی پریروز اتفاقی توی RG  دیدم که مقالم پابلیش شده. استاد بی ادب بهم خبر نداد

ولی خیلی خوشحال شدم

برای مغازه پیج زده بودم و کمی تلاش کردم اکتیو بشه. چند تا ویدئو و پست تولید کردم و کمی فالور جمع کردم. ببینیم چی میشه. دیگه ایده ندارم راجع به چی پست بذارم

به علاوه اینکه برای مغازه یه سری محدود جنس آوردم. حدود ۱۸۰۰۰۰ تومن. پولشم هنوز به خواهر ندادم. امیدوارم زودی فروش برن

از هنرمندیای جوجه ۴ سال و خورده ای هم یکی چتری زدن موهاش در حد فاصل نیم ساعت چرت بعد از ظهری من و آرایش صورتش با ماژیک در مدت چند دقیقه چک کردن گوشیم بود :|

البته اینا گوشه بسیار کوچیکیش بود :|

نمی‌دونم چرا

| سه شنبه, ۹ ژوئن ۲۰۲۰، ۰۶:۳۵ ق.ظ

هر بار نشستن پشت سیستم و ادیت یه پاراگراف از متن این مقاله یه جون از جونام کم میکنه :-/

924

| جمعه, ۸ می ۲۰۲۰، ۰۳:۰۰ ب.ظ

خب. امشبم حدود 1 ساعت لپ تاپ زغالیم رو روشن کردم و به چک کردن همه شبکه های اجتماعیم پرداختم

حتی گودریدز :دی

الانم طاقچمو وا کردم که ادامه کتابمو بخونم ^_^

البته موندم ادامه ای-بوکمو بخونم که 11 روز وقت دارم براش یا اون کتابی که از پاییز از کتابخونه گرفتم هی تمدید میکنم؟

خب کار روی مقاله برای امشب کافیه. چشمام خسته شد. ایشالا باقیش فردا شب ^_^

921_ری وایزِ داخلی

| پنجشنبه, ۷ می ۲۰۲۰، ۰۱:۱۲ ب.ظ

برای بار صد هزارم در یک ماه اخیر مقاله‌ای که 5 فروردین استاد ادیت کرد و فرستاد رو باز می‌کنم و اینتروداکشنش رو با دقتی وصف‌ناشدنی مطالعه می‌کنم و تو گویی که جان در کف دست دارم ... o_O

اکسپت مقاله

| سه شنبه, ۱۷ دسامبر ۲۰۱۹، ۰۲:۲۸ ق.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۷ دسامبر ۱۹ ، ۰۲:۲۸

754

| چهارشنبه, ۱۰ جولای ۲۰۱۹، ۰۱:۱۲ ق.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۰ جولای ۱۹ ، ۰۱:۱۲

753

| يكشنبه, ۷ جولای ۲۰۱۹، ۰۲:۳۴ ب.ظ

هیچی از پیش*ینه پژ*وهش و فرمو*لای کوفتی این مقاله یادم نمیاد که :-/


751

| يكشنبه, ۷ جولای ۲۰۱۹، ۰۲:۱۵ ب.ظ

استاد جان،

با همه ارادتی که بهتون دارم ولی باید بگم خیلی بیشعور هستید.

وقتی اسمس میدم میتونید حداقل بگید که فعلا وقت ندارم، یا فردا تماس بگیر.

واستون متاسفم جناب دکتر!


#نظرت چیه بلاکت کنم اصلا؟


*محسن: لطفا اگر وبلاگ دارید آدرسش رو برام بذارید. ایمیل زدن واسه پاسخ به نظراتتون برام کار بسیار مشکلیه!

749

| جمعه, ۵ جولای ۲۰۱۹، ۰۲:۴۹ ب.ظ

امروز به شدت روز شلوغی بود

دیشب که بعد از نماز صب خوابیدم

صبحم ۱۰ اینا بود پاشدم

تا ظهر هم لیسنینگ زدم و هم آنالیزش کردم ^_^

یک ساعت وقت برای سالاد شیرازی گذاشتم

ناهارم که مهمون داشتیم ییل اینا بودن

بعد از ظهر کمی ترجمه انجام دادم. تقریبا نصف شد

عصری شام پختن افتاد گردن ما دخترا

ماکارونی و املت پزیدیم

به مهمونامونم اضافه شد

دیگه شام و چیدن ظرفا و شستن میوه ها و اینا

شبم استاد ریوایز مقاله رو فرستاد الان تازه وقت کردم نگاه کنم

سی و دو تا آیتمه که باید انجام بدم

البته بعضی چیزام از دستم کاری برنمیاد باید بهش زنگ بزنم ببینم چی میگه

تصمیم دارم اگه زنگ زدم یه جوری پیشنهاد همکلاسیو هم بهش بگم و این که وسوسه شده بودم قبول کنم. اما نمیدونم چجوری!

یعنی مثلا نظرشو بپرسم؟

یا چی؟

ووی استرس دارم واسه ادیت کردنام :-S