۱۰۱۱

عملا باید یه قرص میخوردم و میخوابیدم. اما گفتم این سری رو بیخیال.

فردا روز روشنی است

دلخوشیهای ۱۰۰ کلمه‌ای

خوشحالم که تو این وضعیت بد اقتصادی یه شغل خوب و باکلاس پیدا کردم، زبانم خوبه و امتحان هفته آیندم رو به خوبی خوب پشت سر گذاشتم. و اونقدر تواناییهام بالقوه هست که بتونم به بلندپروازیهای بیشترم فکر کنم.

این فکرا طی کردن این مسیر سخت رو برام راحت تر میکنه. مخصوصا این روزها که با این همه مشغله میتونم ادامه بدم یعنی تمام تلاشمو برای بهتر شدن به کار میبندم

#به دعوت آیدا ، اونقدر شلوغ بودم که به کل فراموشم شده بود. ساری فور ده دیلی...

1009

مامان قرار بود شب سیب زمینی و هویج بذاره بپزه. منم تا ۹ از اتاق درنیومدم. اومدم دیدپ داره میخوابه

گفتم سیب رمینی کو؟ گفت یادم رفت

من هاج، واج، عصبی

عصبی از اینکه میبینم حافظش داره از بین میره. همه چیزای ساده رو فراموش میکنه

نمیدونم فراموشیه یا اثر قرصای آرامبخش و اعصابشه. هر چی هست خیلی اعصاب خوردکنه. بازم کارا و حرکات بیمارگونه قدیمیش رو شروع کرده و من به نظرم باید دقیقتر ویزیت بشه :(

خیلی ناراحتم. هم بخاطر خودش هم به خاطر اینکه سرش عصبانی شدم :(((((

1008

منو ببین که نون دیشبو لقمه کنم صب چیلیک بزنم 

دیشب با چه فلاکتی درس خوندم.

یه ساعت اسپیک. بعدش شام

هشت و نیم وکب شروع کردم تا نه. بعدش اومدم چندتا سمپل رایت.ینگ خوندم. بعد یه اینترو نوشتم. بعد خوابم گرفت یه ده دیقه چشمامو بستم. ۱۰ پاشدم مسواک زدم و اومدم از کتابم عکس انداختم که صب تو راه بخونم. بعد به دوست پیام دادم که حالی نداشتم. تو تخت ویس دادم. تهشم نفهمیدم چی میگم. صبم با آلارم ۵.۳۰ پاشدم

خدایا مرحمتتو شکر ولی سوال بی جوابم اینه چرا یه ماه قبل امتحان؟ مثلا چرا بعد امتحان نه؟

ولی خب من این روزا همه تلاشمو میکنم و این برام خیلی قشنگه. تا به اینجای کار که چیزای زیادی به دست آوردم. بازم میگم خدا رو شکر...

 

۱۰۰۷

یه کشو دارم روش نوشته محل نگهداری فرمهای خام و نوشت افزار.

توش از نبات و نسکافه و شکلات و بیسکوییت پیدا میشه تا ماسک و دستکش و دستمال کاغذی و نوار ب.ه.داشتی و حتی رایتینگ و ریدینگ :))))))))

دیگه امروز روم نشد خرما رو بذارم تو کشو.

1006

کاش اینا بفهمن که موقع صبحانه نباید مزاحم من بشن 

خسته ام خدا

سر کار نمیتونم درس بخونم. کمرم هم درد میگیره رو این صندلی ت.خ.می.

خسته شدم

کاش یه هواپیمای اختصاصی داشتم پنج دیقه ای میرسیدم خونه. چایی میخوردم و کلی درس میخوندم

دیشب ساعت ۹ حین درس خوابم برد. ۱۰ پاشدم مسواک و لالا

امیدوارم امشب بشینم بخونم

1004

خیلی خسته و افسرده وغمگینم.

بازم امشب نشستم به گریه

چرا؟ به خاطر ۴.۶۰۰؟ نه اون جور میشه قطعا

به خاطر تایمی که دیگه ندارم بخوام جبرانش کنم

بخاطر خرکار ای که دارم

فقط امیدوارم معجزه شه

فردا یه روز خوبه. میدونم

1003

فااااع...ک تو این کار پیدا شدن بی موقع و زندگی کارمندی که الان وقت خوابیدن نیست و امتحانی که در پیش رومه و تمامی نقاط ضعفم و همه کارایی که تو شرکت میریزه سرم و همه توقعاتی که ازم میره و نمودار و نرم افزار و نامه و ایمیل و این روزای بارونی و هوای عاشقانه تکی :|

۱۰۰۲

آخ که عاشق ۵ شنبه هام

دیروز بعد از رسیدن خونه کلی حموم کردم‌. کلی چیز شستم. ورزش کردم و کمی زبان خوندم. با ال ویدیو کال کردیم. با پارتنر صحبت کردم و کمی اسپیکینگ تمرین کردیم و ۱۱ هم خوابیدم. در واقع بیهوش شدم

صبح ۸.۳۰ بود تقریبا پاشدم. لیسنینگ عالی بود. بعدش ریدینگ فوق العاده بود. بعدش با دوستم اسپیک کردیم و خوب بود. چنتا سمپل خوندم از تسک ۱ که میخوام باز بخونم. بعدش هم میخوام اسی بنویسم. روز خوبیه. خیلی حسم خوبه. خدایا شکرت....