آسِمـــــان می‌نویســـد...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۰۲
    260
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۵/۱۵
    265
  • ۱۵/۱۱/۱۶
    210
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264
  • ۱۷/۰۴/۲۳
    ...
  • ۱۵/۱۰/۳۰
    287
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
محبوب ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۶/۱۰/۰۴
    291
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۵/۰۷/۳۰
    265
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
  • ۱۶/۰۵/۰۳
    257
  • ۱۶/۰۴/۳۰
    254
  • ۱۷/۰۲/۰۷
    310
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264

۲۳ مطلب در آگوست ۲۰۲۰ ثبت شده است

گاو هولشتاین. (رمزم میدم اگه نداشتین)

| يكشنبه, ۱۶ آگوست ۲۰۲۰، ۰۲:۴۰ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۶ آگوست ۲۰ ، ۱۴:۴۰

خباثت و پیتزا

| شنبه, ۱۵ آگوست ۲۰۲۰، ۰۲:۱۳ ب.ظ

امروز پیتزا سفارش دادم و آوردم خونه گرم کردم که مهمون اومد.

ظرفو توی فر قایم کردم تا اونا رفتن و حتی به برادر اینها که اینجا بودن هم نگفتم. میدونم خیلی پستم. اما از بهمن غذای بیرون نخورده بودم! حتی همسر برادر برامون غذا آورد و اونجا به شدت پست بودنم پی بردم. اما خب باز حق داشتم. چون اونا بارها و بارها رستوران رفتن و غذای بیرون خوردن ولی من بار اولم بود. فک کن! حدود ۶ ماه بود که فست فود نخورده بودم 

البته یبار تو عید درست کردم ولی اون کجا به پای غذای بیرون میرسه؟

خلاصه که ساعت ۱۱ شب بلخره تونستم پیتزای عزیزم رو بخورم. البته حسابی گرمش کردما. ۵ تا قاچ خوردم و به زور یه قاچ به مامان دادم. مامان فرق مرغ توی پیتزا رو با سیب زمینی نفهمید. فکر کرد سیب زمینیه.... امروزم کارت بانکیشو یه مغازه ای جا گذاشته بود‌ بعدشم اومده سوپرمارکت وسیله بخره تو کیفش چند تا تراول بوده فکر کرده ۵ تومنیه. که مغازه داره بهش گفته. خدا رحم کنه فقط. امیدوارم....

اینم از داستان خباثت بنده....

آی اَم کینه‌ای اَند آی نو ایت...

| پنجشنبه, ۱۳ آگوست ۲۰۲۰، ۰۶:۴۵ ق.ظ

احساس میکنم بعضیا فقط به آدم پیام میدن تا نیازشون به دیر سین کردن، آن شدن و سین نکردن و کلا چس کلس گذاشتن رو ارضا کنن -_-

۹۶۷

| چهارشنبه, ۱۲ آگوست ۲۰۲۰، ۰۱:۵۴ ب.ظ

من باز وحشی شدم. چیزی نیس

امروز صب ۷ و نیم پاشدم و کتاب وکب خوندم. جدیده رو. و قدیمیه رو. وکبها رو برین استورم کردم. بعدش صبونه و سر کار. ظهر دیر برگشتم. لحظه آخری مشتری خورد. خدا رو شکر سیستم پروژه مشکل داشت و مجبور نشدم وقتمو پاش هدر بدم. چند تا ایمیل فرستادم الکی پلکی. بد هم نبود.

بعد از ناهار با مامان دعوام شد. لفظی. الکی. اومدم اتاق و یه ساعت وقتم پای اینستا هدر رفت. بعد نماز خوندم و باز وکب خوندم. بعدش یه لیسن زدم ۷. بد نبود اما خوبم نبود.

دیگه تا اونو سه دور گوش کردم و ارزیابی کردم نزدیک ۷ بود. یه چایی ریختم با ویفر ، ویفرو ظهر شستم فک کنم نم کشید. اصلا خوب نبود. خاک تو سرشون با اون بسته بندیاشون. تا ۹ با پارتنر حرف زدم. خوب بود. پیشرفت دارم. دیگه حوصلم سر رفت و تمومش کردیم.

دیگه شام ماکارونی با سیب زمینی نگینی و یه برگ پنیر گودا خوردم. کلی خیار و گوجه هم خوردم. بعدش کادو تولد عینو بردم دم در بش دادم. تولدش اسفند بود. تازه یادم افتاد که کادوشو نداده بودم. امیدوارم امسال کادو نده بهم دیگه بسش کنیم این بازی کثیفو.

آها ییل هم زنگ زد و کلی حرف زدیم. حوصله شوهرشو ندارم. با این که ندیدمش! ولی ازش بدم میاد. اینم حقیقت امشب من >:)

گوشه سمت راست گلوم درد میکنه و من دارم به خودم می.....شم امیدوارم که امشب خوب شم با آب نمک .‌..

عجیبه

| چهارشنبه, ۱۲ آگوست ۲۰۲۰، ۰۵:۳۶ ق.ظ

چرا من نمیتونم یه رابطه محترمانه و بالغانه با پدر و مادرم داشته باشم؟

چرا نمیتونم خودم رو کنترل کنم تو این مورد؟

۹۶۵

| سه شنبه, ۱۱ آگوست ۲۰۲۰، ۰۱:۱۲ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۱ آگوست ۲۰ ، ۱۳:۱۲

تنبلانه

| دوشنبه, ۱۰ آگوست ۲۰۲۰، ۰۲:۰۷ ب.ظ

 سلام خوبی دیروز رفتم بازار دیدم که وسایل خوبی دارم امروز روز جهانی تنبلی و من بعد از خوندن یک پست خواستم که امتحان کنم ببینم کیبورد گوگل چطوریه بد نیست به امتحانش می ارزه فقط کافیه که یه مقدار با متانت بیشتری صحبت کنی شمرده تر و واضح تر کلمات را ادا کنی. جالب بود تجربه جالبی بود تا درودی دیگر بدرود

۹۶۳

| دوشنبه, ۱۰ آگوست ۲۰۲۰، ۰۵:۳۷ ق.ظ

اگر بخوام مغازه دار باشم دوست دارم یه مغازه خوشحالی فروشی داشته باشم

به این صورت که مردم بیان و من در قبال راه انداختن کارشون هیچ پولی نگیرم. اونام خوشحال شن و برام آرزوی خوب کنن

#جدی

962

| شنبه, ۸ آگوست ۲۰۲۰، ۱۲:۴۳ ق.ظ

خب. اون گاوه نیومد خوشبختانه.

چهارشنبه صب پاشدم؟ نمیدونم ریدینگ زدم فک کنم. رفتم مغازه و ظهر هم جوجه اینها اومدن.

پنجشنبه... صب پاشدم چیکار کردم؟ لیسنینگ زدم. 7 شدم. این کتابه خیلی سخته. آزمونم که گرون شده. باید تلاشمو بکنم زودتر جمعش کنم بره پی کارش. والا.

غروبش با خواهر رفتیم بیرون. کلی راه رفتیم و کمی هم خرید کردیم. من یه ظرف اسپری کوچولو برای توی کیفم خریدم. خیلی نازه. خواهر هم یدونه ماگ خرید که توش خرگوش داره. واسه جوجه که شیر بخوره توش که استقبال نکرد و رسید به من. یه انبر شیرینی هم خریدم.

از راه رفتن له و لورده بودم. صمیم گرفتم ورزش رو به برنامه روزانم اضافه کنم. واقعا باید ورزش هوازی کنم. کتونی بیارم برم توی حیاط بدوام. یا تو اتاق دوچرخه بزنم. البته دوچرخه بهتره چون میتونم همزمان لیسنینگ هم تقویت کنم...

روز جمعه ناهار خوردیم و بعدش من دست به کار شدم و کیک شکلات گردو پختم. عصرش هم رفتیم بیرون. خرید خانمانه. یه دفتر خیلی قشنگ خریدم 50 :| تومن. البته 50 فا.کین تومن!!! o_O

یه چند تا لباس زیر هم خریدم. هیچی نداشتم.

امروز هم جوجه اینا رفتن. خواهر میخواست بذاردش. ولی من گفتم ببریش بهتره. چون واقعا حتی دو صفحه هم نمیتونم با وجودش بخونم. با مامان اینا هم که کنار نمیاد همش میخواد پیش من باشه فقط...

الان لپ تاپم باز یه گیرپاژ کوچولو کرد و اولتیماتوم دیگری بهم داد. واقعا سریعتر باید یه لپ تاپ بخرم. اما هنوزم نمیدونم چی....

به موهام روغن زیتون زدم. یه نفر بهم پروژه داده. نگاه کنم و برم بشینم سر درس و مشقم...

 

961

| سه شنبه, ۴ آگوست ۲۰۲۰، ۰۹:۱۹ ق.ظ

سمبوسه ها رو پیچیدم و آماده گذاشتم توی قابلمه. الان منتظرن که سرخ شن و خورده شن ^_^

امروز درسم نخوندم اگه خدا قبول کنه.....

بشینم یه کم بخونم و برم حموم و اونا رو سرخ کنم بره

 

-یه گاوی هم تصمیم داره از تهران پاشه بیاد خونه ما مسافرت. نمیدونم چه گناهی کردیم که خونمون توی مسافرت مردمه -_0