آسِمـــــان می‌نویســـد...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۰۲
    260
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۵/۱۵
    265
  • ۱۵/۱۱/۱۶
    210
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264
  • ۱۷/۰۴/۲۳
    ...
  • ۱۵/۱۰/۳۰
    287
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
محبوب ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۶/۱۰/۰۴
    291
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۵/۰۷/۳۰
    265
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
  • ۱۶/۰۵/۰۳
    257
  • ۱۶/۰۴/۳۰
    254
  • ۱۷/۰۲/۰۷
    310
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264

۱۷ مطلب در آگوست ۲۰۲۳ ثبت شده است

1365 تراپی

| سه شنبه, ۱۵ آگوست ۲۰۲۳، ۱۱:۴۰ ب.ظ

امروز با تراپیستم رفتیم به دوران کودکیم و با تکنیک صندلی خالی در مورد نیاز به دلبستگی ایمن حرف زدیم

من رو برد به روزی که توی م هدکودک گریه میکردم که مامانم‌ میخوام و تنها افتادم و تعلق به هیچ جمعی ندارم و ازم خواست با کمک آسمان بالغم با آسمان کودکم حرف بزنم و راضیش کنم که بره توی جمع و با بچه ها خوش بگذرونه تا مامانشم بیاد دنبالش

خیلی عجیب بود اما تموم اون حسا و حرفای کودکیم رو الانم دارم

خیلی خیلی جالب بود

قرار شد در مورد نیاز به تفریح و ابرازگری هیجانی هم این تکنیک رو به کار ببریم

حالا در مورد تفریح باید خودم هم فکر کنم اما ر مورد ابراز هیجان گفت حالا حالاها کار داریم

برم به خواهرم بگم پولشو بریزه

۱۵ آگست ۲۰۲۳ - دوچرخه سواری

| سه شنبه, ۱۵ آگوست ۲۰۲۳، ۰۴:۱۰ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۵ آگوست ۲۳ ، ۱۶:۱۰

1363

| شنبه, ۱۲ آگوست ۲۰۲۳، ۰۳:۱۲ ق.ظ

اصلا نمیدوم این درمان ارتودانتیکی که انتخاب کردم درست بود یا نه

امید دارم که باشه

1362

| جمعه, ۱۱ آگوست ۲۰۲۳، ۰۲:۰۸ ب.ظ

ع یبار یه حرفی بهم زد که باید با آب طلا نوشت

گفت اگه یه پسری بخوادت هر کاری میکنه تا بهت نزدیک بشه

اگه نمیکنه یعنی نمیخوادت

و من میبینم چقدر این حرفش درسته

مثلا کسی که به فکرت باشه و بخوادت تلاش میکنه تا اینترکشنشو باهات بالا ببره

بیشتر ببیندت

کنارت باشه

باهات حرف بزنه

کاراش طوری تنظیم میکنه که هی به تو جرقه بخوره

بله این درسته

مثلا دیروز این پسره تو نیم ساعت دو بار بهم پیشنهاد داد که بریم بیرون

البته برخورد منم بی تاثیر نبود

اما یبار گفت میتونیم بریم با هم غذا بخوریم رستوران ایرانی

یبارم که برای فردا

اینجوریا

1361 دندونپزشکی

| جمعه, ۱۱ آگوست ۲۰۲۳، ۱۲:۰۳ ب.ظ

جمعه، ۱۱ آگست ۲۰۲۳، ۱۲:۰۲ ظهر

 

 

آفیسم

میتینگ دارم سه ساعت دیگه و طبق معمول هیچ غلطی نکردم

مث هر جمعه تصمیم گرفتم زندگیم رو روی یه روتین درسی مناسب بندازم از این هفته :((((

خدایا هلپ می

به خدا باید دیگه انسان بشم

صبح رفتم دندونپزشکی و برای ارتودنسی دندونام با یک روشی که تازه دو روز پیش آشنا شدم اقدام کردم و یه عالمه کارت کشیدم

از این به بعد هم ماهی ۳۴۰$ به خرجای ماهانه ام اضافه شد

به مدت یک سال

امیدوارم نتیجه عالی بشه

 

همین الانم بهم زنگ زدن دوباره و در مورد یکی از کانسرنهام که یکی از دندونای داغونمه باهام صحبت کردن

1360 دیت وزرشی

| پنجشنبه, ۱۰ آگوست ۲۰۲۳، ۰۷:۲۹ ب.ظ

امروز بعد از بیش از یک هفته اومدم دانشگاه و اون پست داکه رو دیدم. تا منو دید کلی خوشحال شد و گفت میخواستم ببینمت و این حرفا

بعدش هم کلی حرف زدیم و در مورد قرمه سبزی گفت خیلی خوشم میاد. گفتم من میتونم یه بار که درست کردم برات بیارم. اونم گفت میتونیم با هم بریم بخوریم.

گفت جایی میشناسی که خیلی خوب درست کنه؟ گفتم خودم :))) هیچ کدوم رستورانا مث من درست نمیکنن

خلاصه کلی خندیدیم و آخرش یه جوری حرف رو کشوندم به دوچرخه سواری و آدرس تریل خواستم ازش بپرسم که گفت اصن بیا ویکند با هم بریم :)))

بله و اینگونه شد که قرار شد این ویکند باهاش برم دوچرخه سواری

اینم از این

حالا بیش از پیش باورم شد که این گارد من بود که بسته بود نه بخت بلندم :)))))

 

1359 Candidacy postponed

| سه شنبه, ۱ آگوست ۲۰۲۳، ۰۱:۰۰ ق.ظ

1 آگست 2023- 00:39

 

اول از همه بگم امروز با استادم و یه خانومی که یه مسئولیتی داره که نمیدونم چیه حرف زدم و به دلیل میت نکردن یه ریکوعایرمنتی، کندیدسیم حداقل یکی دو ماهی عقب افتاد ^_^ خدایا شکرت که به دادم رسیدی

امیدوارم پس از این سفری که پیش رو دارم مث انسان بشینم و درس بخونم. خدایا هلپ می پلیز

البته همین امروزم کلی کار ریسرچی سرم ریخت که انجام بدم

 

حالا امروز رو بگم که صب پاشدم و موهامو درست کردم و لباس نو پوشیدم و رفتم دانشگاه عکس گرفتم برای ویزا

بعدش رفتم کارت دانشجوییم که عکسش به شدت رو مخم بود رو عوض کردم و رفتم آفیس

اول رفتم پیش استاد و خبر ناگوار رو بهش دادم. بعدش قرار میتینگ گذاشتیم برای همون روز بعد از ظهر و گفت برو ببین اون کورسا کی ارائه میشن که سریع بگیری و امتحان بدی

و من رفتم پرسیدم مسئولش فرمودند که معلوم نیس و من توی باسنم عروسی برپا شد

آها اینم بگم که جاب پارت تایم پارسالی هم ایمیلش امروز اومد و من رو گرفتن ^_^

بعد عین اومد و گفت برام ایمیل نیومده و اینا و اونم مسج داد به منیجر و اونم گفت حتماااا و همینحوری زارتی بهش ایمیل داد کانگرجولیشن. یعنی میخوام بگم همه چی رو حساب آشنابازی و این چیزاس

خلاصه... بعدش یه یه ساعتی رفتم پیش استاد و زدیم تو سر و کله کد و بهم گفت برو لب و از اونجا چک کن (در همین لحظه یادم افتاد که یه ایمیلی باید میفرستادم بابت یه موضوعی و الان رفتم ایمیل رو اسکجول کردم که صب ساعت 8 بره برسه دست آقاهه)

خلاصه رفتم و دیدم آب بارون کف لب رو برداشته

مسج دادم به استاد گفتم

بعدش اومدم رفتم پیش الف1 و نون تو آفیسشون و کلی وقت کشی کردیم و شر و ور گفتیم و مثلا لپ تاپمم بردم که کار کنم که هیچ کاری نکردم

یه پرینت گرفتم و الف1 گفتش میای خونمون؟ گفتم آره و رفتیم اونجا

غذا خوردیم که ناهار اونا بود و شام من و بعدش منو رسوندن خونه. خدایی خوش گذشت و منم الف1 رو دوسش دارم

شوهرشم بچه خونگرمیه

خلاصه اومدم خونه و نشستم پای لپ تاپ. به کارای جانبی و سرچ و این چیزا که تا الان طول کشید

خولاصه...

فردا نمیدونم برم آفیس یا بمونم خونه کار کنم

همخونم مریض شده اگه اون رفت دانشگاه من میمونم. ولی احتمالا اون بمونه خونه و بهتر باشه من برم دانشگاه کار کنم؟ آی دونت نو!

چهارشنبه هم که دوباره میرم شهر مجاور برای بردن مدارکم

کلی کار ریسرچی داده استاد که انجام بدمدر واقع انگاری کل دیتام غلط پولوط بوده و در نتیجه من باید از اول ران بگیرم و آنالیز کنم همشونو

گاد پیلیز هلپ می...

همین دیگه :)

 

آها با یه پسره پست داکم حرف زدم یکمی. داشت ناهار میخورد. دیگه ازم اینستامو گرفت و فالوم کرد و یکمی از کشورهامون و غذاهامون گفتیم و جالب بود. من تلاش کردم گارد بسته خود را باز نمایم. واقعا اینقدر چسبیدم به باسن ع و با هیشکی حرف نمیزنم. خیر سرم اومدم اینجا چارتا آدم جدید چار تا فرهنگ جدید یاد بگیرم!