آسِمـــــان می‌نویســـد...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۰۲
    260
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۵/۱۵
    265
  • ۱۵/۱۱/۱۶
    210
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264
  • ۱۷/۰۴/۲۳
    ...
  • ۱۵/۱۰/۳۰
    287
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
محبوب ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۶/۱۰/۰۴
    291
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۵/۰۷/۳۰
    265
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
  • ۱۶/۰۵/۰۳
    257
  • ۱۶/۰۴/۳۰
    254
  • ۱۷/۰۲/۰۷
    310
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264

262

| دوشنبه, ۱۳ جولای ۲۰۱۵، ۰۸:۵۶ ق.ظ

کل زندگیم در ماه رمضان از این حالت خارج نبوده:  از افطار بخوام تعریف کنم می‌شه این که افطار بخورم، فیلم سه رو ببینم، پای.تخت، یه ریفرش، خند.وانه، انتظار برای جناب آقا که پا.یتخت رو ببینه، و از حدود ساعت دو چت تا نزدیک سحر، بعد از سحر اگه حالی مونده باشه کمی قرآن، بعدش خواب تا پاسی از ظهر، بعدش یه مکالمه با جناب خان:D (ای بابا من چی صداش بزنم اینجا آخه!)، بعدش گذروندن بعدِ ظهر به یه نحوی تا جناب خان پاشه بره مغازه و یه زنگ کوچولویی تو راه به من بزنه!، بازم وقت گذرونی تا هفت و خورده، گشت و گذار بین شبکه نسیم و سه! بعدشم پهن کردن سفره روبروی کولر. یعنی مدیونم اگه بجز کلاس زبان روزام یه واو با هم فرق کرده باشن. هر کاریم که بکنم نمی‌تونم از ماه رمضونم استفاده بهینه ای بکنم...


*الان فهمیدم که بلاگفای لعنتی همه ادامه مطلبام رو پرونده :(

**هوا بس لطیف و دو نفره شده....

***دیروز یه کاغذ برداشتم و حرفامو توش نوشتم. خیلی آرومم کرد این کار. هیچی کاغذ نمی‌شه خدایی. شاید اینجام واردش کردم.

****حرف دارم اما برم ببینم هانی مون چی داره فعلا


  • ۱۵/۰۷/۱۳

نظرات  (۱)

بعد میگن امروز و دیروزتون مثل هم نباشه ، چه توقع هایی دارن از ما آخه :))
پاسخ:
والّا! O.o

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">