آسِمـــــان می‌نویســـد...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۰۲
    260
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۵/۱۵
    265
  • ۱۵/۱۱/۱۶
    210
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264
  • ۱۷/۰۴/۲۳
    ...
  • ۱۵/۱۰/۳۰
    287
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
محبوب ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۶/۱۰/۰۴
    291
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۵/۰۷/۳۰
    265
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
  • ۱۶/۰۵/۰۳
    257
  • ۱۶/۰۴/۳۰
    254
  • ۱۷/۰۲/۰۷
    310
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264

نفخ چیست و چه رابطه ای با آبگوشت دارد؟

| پنجشنبه, ۲۹ اکتبر ۲۰۱۵، ۰۳:۳۴ ب.ظ

پنجشنبه.۷ آبان نود و چهار

کل امروز رو با این چالش پشت سر گذاشتم.مامان و بابا دیروز یهویی رفتن به شهر خواهر بهش سر بزنن. امروز خواستم سیب زمینی خورد کنم. ناخنمم باهاش خورد کردم. من این دستم به اون دستم میگه گه بخور.واقعا دست و پا چلفتیم. آشپزی هم واقعا وقتگیره. نگران آیندم که همش باید تو آشپزخونه باشم. نمیدونم واسه چیه که اینقدر دلمم میپیچه. یا پیشواز ماهانه و یا بخاطر آبگوشت و یا سرکوب کردن این گازهای بینوا که راهی جز اونجا برای بیرون اومدن پیدا نمیکنن:( به هر حال دلم به درد اومده. از این وضعی که داریم. من و جناب خان رو میگم. یکی دو هفته ایه که اوضاعمون بده.امروزم گفتیم آنچه نباید میگفتیم:(  روزای دلگیر بارونی... امروز میخواستیم با نین بریم عیادت ش. امانتونستم برم.بخاطر مادربزرگه... دلم میخواد واس خودم کیف پارچه ای درس کنم.چن جا سرچ کردم و رسیدم به پیجای انگلیسی.یه پترن خوب باید پیدا کنم. دیروز کتاب خریدم.یه شلوارم خوشم اومد نخریدم دیگه.زورم اومد.حرف زیاده و پراکنده مینویسم. الان جناب اس داد. فقطم اسممو مینویسه با یه علامت سوال! برم ببینم چی میگه. ذهنم متمرکز نمیشه واسه نوشتنیام. اما خب حرف زیاده...

  • ۱۵/۱۰/۲۹

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">