آسِمـــــان می‌نویســـد...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۰۲
    260
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۵/۱۵
    265
  • ۱۵/۱۱/۱۶
    210
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264
  • ۱۷/۰۴/۲۳
    ...
  • ۱۵/۱۰/۳۰
    287
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
محبوب ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۶/۱۰/۰۴
    291
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۵/۰۷/۳۰
    265
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
  • ۱۶/۰۵/۰۳
    257
  • ۱۶/۰۴/۳۰
    254
  • ۱۷/۰۲/۰۷
    310
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264

آنچه گذشت...

| چهارشنبه, ۱۸ مارس ۲۰۲۰، ۰۳:۳۴ ب.ظ

به رسم هر سال، امشب میخوام یه مرور کلی روی سال 98م داشته باشم...

خب، از بهار شروع میکنیم. به طور کلی امسال رو سال آشتی با فیلم و کتاب نامگذاری می‌کنم. هر چند که من همیشه کتاب تو دست و بالم بوده. اما امسال خیلی بیشتر سعی کردم با کتاب همراه باشم. توی فروردین کلی کتاب خوندم و فیلم دیدم. تصمیم گرفتم که بیشتر و بیشتر این دو کار رو انجام بدم. فکر میکنم همین ماه بود که مقاله‌م رو هم برای بار اول فرستادم. اواخر فروردین برای اولین بار یه خواستگار که نمیشناختم داشتم که کلی هم اعصابم به خاطر این موضوع خورد شد. خوشبختانه قضیه کشدار نشد...

اردیبهشت با مامان و مادربزرگ یه سفربه تهران داشتیم. 3 بار در این مدت نمایشگاه کتاب رفتم و یک بار هم برای خرید رفتم انقلاب. خیلی خوب بود. اردیبهشت اتفاق خاص دیگه‌ای نداشتم.

خردادماه هم کمی بیشتر درگیر پروژه و ترجمه شدم. کمی هم همکلاسی سعی کرد مخمو بزنه. همین.

بریم سراغ تابستان! که الحق پربار بود. تیرماه باز هم ترجمه انجام میدادم. آزمون ماک دادم و علاقمند شدم که برم سمت آی.ل.تس... و دکتر پوست رفتم که کمی پوستم بهتر شه. موهامم کوتاه کوتاه کردم ^_^

مردادماه با اصرار واو وارد یه جمع دوستی باحال خفن شدم. کلی جلسات بحث و گفتگو داشتیم و آخر هفته ها هم میرفتیم بیرون. کم کم ییل رو هم کشوندم به جمع چون تنهایی دلشو نداشتم که برم باهاشون. خیلی فان بود و من خیلی اجتماعی شدم. حس خوبی داشتم با بودن با این بچه ها. اواسط این ماه سین ازدواج کرد و با پنهان کاری که کرده بود ضربه بزرگی به من وارد کرد. دیگه به عنوان دوستم قبولش نکردم... برای اولین بار استخر رفتم :) و کلاس آیل.ت..س ثبت نام کردم.

شهریور به کلاس زبان و جلسه با دوستان و خوشگذرونی با همونا گذشت. کار خاص دیگه ای نکردم. ولی در کل از تابستونم راضی بودم.

بریم سراغ پاییز برگریز...

مهرماه یه دوستی از جنوب 2 روز اومد مهمونم شد. برای اولین بار به عنوان میزبان بردمش جاهای دیدنی شهرو نشونش دادم. کلی عکس انداختیم و ناهار مهمونش کردم. 

آبان ماه ال اومده بود ایران و کلی باهاش وقت گذرودم. حدود 2 هفته تهران موندم. 2 بار هم دیدمش اونجا. بهدش اومدم خونه و یک شب اینجا خوابید. یک روز هم باهاش رفتم خونه ویلاشون. خیلی دوست داشتم چون وقت زیادی با هم گذروندیم. شروع کردم به ایمیل فرستادن و گاهش هم جواب بد یا خوبی که میگرفتم کلی احساساتی میشدم. آذرماه خیلی اتفاقها افتاد. زبان خوندن در منزل رو جدی تر دوباره شروع کردم. توی خونه تست میزدم و به خوبی پیشرفت میکردم. دوتا پارتنر زبان پیدا کردم که اسپیکینگ تمرین کنیم. مقالم بعد از کلی رفتن و اومدن اکسپت شد بلخره (البته هنوز پابلیش نشده). گوشی نو دار! شدم. لپ تاپم به فا.ک عظمی رفت... و غیره :)

و در آخر، زمستان!

بله... دی ماه برام روزای سختی بود. خیلی زیاد دیسترکشن داشتم و همین منو از درس دور کرد... ولی بازم برگشتم به درس خوندن. اتفاق خاصی نداشتم، فقط رابطه با پارتنر جدید بود.

بهمن، ماه من :) بازم اتفاق خاصی نیفتاد :( کمی دنبال کار گشتم، اما... نشد

و در آخر اسفند جهنمی که خونه نشین شدیم و نفهمیدیم کی به آخر رسید... مریضی برادر و مغازه رفتن من، خدا رو شکر که حال برادر بهتر شد و من دیگه مغازه نرفتم. اما از ته دلم آرزو میکنم که این بیماری در کل جهان ریشه کن بشه و بازم بتونیم مث قبل یه زندگی عادی و نرمال داشته باشیم.

برای سال آینده بزرگترین آرزوم همینه. سلامتی، سلامتی، سلامتی...

اما اهداف دیگه ای هم دارم. در یک پست جداگانه خواهم نوشت :) 3>

 

  • ۲۰/۰۳/۱۸

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">