آسِمـــــان می‌نویســـد...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۰۲
    260
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۵/۱۵
    265
  • ۱۵/۱۱/۱۶
    210
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264
  • ۱۷/۰۴/۲۳
    ...
  • ۱۵/۱۰/۳۰
    287
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
محبوب ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۶/۱۰/۰۴
    291
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۵/۰۷/۳۰
    265
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
  • ۱۶/۰۵/۰۳
    257
  • ۱۶/۰۴/۳۰
    254
  • ۱۷/۰۲/۰۷
    310
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264

956

| پنجشنبه, ۳۰ جولای ۲۰۲۰، ۰۶:۲۶ ق.ظ

خب عارضم به خدمتتون که دیروز دو عدد شارلاتان بی خانواده اومدن در مغازه و تمام تن و بدنمو به لرزه در آوردن

جوری که اومدم خونه فقط یک ساعت زار زار گریه کردم. لباسمو درآوردم مامان گفت خودتو زدی؟ توی آینه نگاه کردم دیدم صورت و گردنم تا بالای سینه قرمز قرمزه. مث لبو... دیگه کلی آب خوردم تا کمی حالم جا اومد. اما به کل روزم سوخت و خراب شد.

غروب ال زنگ زد و کمی با هم حرف زدیم. بعدش مامان اصرار کرد که شام یه چیزی درست کن و منم ماکارونی پختم. بعدش با بابا رفتیم بازار تا کمی خرید کنم. ماکارونی هم نداشتم. دیگه ساعت 11 بود که ماکارونی خوردیم

بعدش از یه پیجی آموزش خیارشور فوری دیده بودم که گذاشتم آماده شه. هنوز نخوردم. ولی دو سری فلفل ریختم توش. امیدوارم خوب شده باشه

امشبم میخوایم فلافل درست کنیم ا این خیارشوره بزنیم بر بدن حالشو ببریم ^_^

  • ۲۰/۰۷/۳۰

نظرات  (۲)

چیکار کردن؟؟

پاسخ:
داد و بیداد و تهدید. جوری که خراب کردم تو خودم😖

:O

پاسخ:
🤦‍♀️

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">